رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

16 اردیبهشت - رادینِ مهربونم

1392/2/16 14:45
نویسنده : رضوان
476 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشمزه من  548-423.gif

پسرم دیشب که طبق معمول بابا جلوی تلویزیون خوابش برده بود...

تو عزیز دلم ملحفه تشکتو که بلنده و روش پره کیتی ا(لازم به ذکره که ملحفه کیتی رو بالشی و رو انداز هم داری و به اونا میگی ملافه کوچولووووووو و موقع خواب فقط اونها را میگیری دستت )

خلاصه که ملحفه بزرگتو کشون کشون بردی تو هال و انداختی کنار بابا و گفتی بابا بنداز روت...الهییییییییییییییییییی فداتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت قربونت برم که عاشق باباییییییییییییییییییییی

منم که دیدم بابا خوابه انداختم روش...بابا هم مثل اینکه تو خواب و بیداری یه چیزهایی فهمیده بود..چون چند دقیقه بعدش با ذوق اومد و گفت این ملافه را رادین برام آورده؟؟؟با ذوق به تو نگاهی انداخت و تا خودِ صبح با همون ملافه خوابید و صبح هم که میخواست بره سر کار کلییییییییییییی قربون صدقه تو که خواب بودی رفت....

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

پسرم پارسال خاله مهسا دستهای تو را گرفت و از طرف تو دعا کرد خدایا مامان و بابامو سالم نگه دار و بعد دستهای کوچولوتو کشید تو صورتتو گفت آمـــــــــــــــــــــــــین...حالا تو فیلم اون روزو دیدی و این موضوع تو ذهنت مونده..هر از گاهی یکهو دستتو به طرف آسمون میگیری و چون نمیدونی چی بگی ...میگی مامان بابا بعد بلند میگی آمـــــــــــــــــــین و دستتهای خوشگلتو رو صورتت میکشی...عاشق این کارتم عسلممممممممممم.

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

حدود یک ماهه که سی دی باب اسفنجی را میبینی ..تو این سی دی یک قسمتی هست که باب اسفنجی چشماش کبود میشه...حالا چند روزه به این قضیه حساس شدی... و تا صورتتو میشورم و یکم آب میره تو چشمات و یا یکهو میگم قربون چشمات و خلاصه هر چیزی که تو رو به یاد چشم بندازه...یکهو با بغض میگی نکن چشمام کبود میشه...وای که من اول فکر میکردم چشمات خدای نکرده درد میکنه...اما یکهو تو گفتی مثل باب اسفنجی چشمام کبود میشه که متوجه موضوع شدم و دیگه نمیذارم کارتونشو ببینی...عروسک باب اسفنجی را هم کنارت میذاشتی و شبا میخوابیدی...تا اینکه پریروز در حالیکه خواب بودی یکهو عروسک را برداشتی دادی به من و گفتی چشمام کبود میشه...منم کلی بوست کردم تا دوباره خوابت برده..حالا اون عروسکم قایم کردم و دوباره مثل گذشته عروسک کیتی را برات آوردم تا کنارت بخوابه....

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

مامان دوختَر پاشــــــــــــــــــــــــــــــــو.....گاهی اوقات که کارم داری میای و اینو میگی...

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

تلفن که زنگ میخوره صد دفعه میپرسی کی بوود؟؟ و میخوایی با اون شخص حتماااا حرف بزنی...یکروز یکی از همکارای بابا زنگ زده بود و تو اصرار پشت اصرار حَف بزنم...

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

گاهی اوقات که در حال کار کردن با لپ تاپم و تو باهام کار داری...میای سراغم و میگی لپ تاپو ولــــــــــــــــــــش کن.

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

دیروز بردمت پارک و پسر شیطون من دیگه این سرسره کوچک ها را قبول نداره ...اصرار داشتی سوار سبزه (سرسره بزرگتره که سبز رنگ بود)بشی...خلاصه من از بالای سرسره و مامی از پایین مواظبت بودیم تا تو به خواستت برسی...متاسفانه دوربین همراهم نبود تا ازت عکس بندازم...

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

برای صدمین بار اینم بگم که هنوز هم با ادب تشریف داری ... و توپتو نشون دادی و گفتی این قرمزه را کی خریده؟؟گفتم من...گفتی دَستِت در د نکنه که قرمزه را خریدی.....

یا مثلا یک روز صدام کردی که مامان بیا اون کارتون خاله ستاره آبیه را بذار....(صفحه اولش آبیه...شب یلدا)گفتم چشم و اومدم اونو گذاشتم و رفتم آشپزخونه که تو از توی اتاقت داد زدی مامان دستت درد نکنه آبیه را گذاشتی....و هزار مورد دیگه..........

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

وقتی این حرفها را میزنی نمیدونم با خودم با تو با خدای خودم چیکار کنم...نمیدونم چکار کردم که خدا منو لایق محبت سرشار خودش کرده و فرشته ای مثل تو را بهم داده...

خدایا هرچقدر بگم کم گفتم ...شکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرت

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

یه پسر دارم....شــــاه نداره...

همیشه عاشق این شعر بودم...

و این روزها برایت میخوانم..که صورتت را ماه ندارد...که شاه می اید با پرنسس هایش...تو را برای پرنسس کوچکش طالب است...که آیا بدهم آیا ندهم....

اینها بهانه است...برای بوسه هایت..برای مهربانی هایت....برای نوازش هایت...که این روزها درست نقطه ی حساس دلم را نشانه رفته اند...که اشکم از مهربانی ات زود مهمان چشمم میشود...که باز نفسم میگیرد....که دلم می لرزد...که خــــدا را شکر می کنم.

این مهربانی ات همان بهشت است که خدا وعده داده؟؟!!

...این آغوش های ناگهانی و محکم و پر از مهرت را سزاوارم پسر؟!...

و این دل بستگی چقدر شیرین است....مراقبم وابستگی نشود..که امان و صد امان...

تو و این همه ابراز......من و این همه احساس...دلم...گاه فقط باید فشارت بدهم..تا جانم ارام بگیرد...و تو برایم همان پسری شوی که شــــاه ندارد...

اینکه مهربانی ات را مرزی نیست....چقدر مرا راضی می کند...اینکه خودت انتخاب می کنی اینگونه باشی...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (20)

الهه مامان یسنا
16 اردیبهشت 92 11:48
چه قدر مهربون شدی تو رادین جونممم. راست میگی مامانی خیلی باید مواظب کارتون دیدناشون باشیم که مبادا چیز ناراحت کننده ای نبینن. من که قبلش همرو بازبینی میکنم ولی یه وقتهایی هم از دستم در میره و ... ببوس پسر نازنینت رو
مرجان مامان آران
16 اردیبهشت 92 11:49
گذاشتم خصوصي عزيزمم
مامی
16 اردیبهشت 92 14:21
قربون پسر با محبتم
مامان بردیا
16 اردیبهشت 92 18:46
وای مامانی خیلی قشنگ نوشتی.این آخراش اشکم در اومد.واقعا این دلبستگی چقدر شیرین است
مهسا
16 اردیبهشت 92 20:41
به به چه پسرییییی
زهرا
16 اردیبهشت 92 22:20
خدا حفظش کنه براتون
خاله مرمر
17 اردیبهشت 92 14:13
مامانی نمیدونی وقتی این کارای رادین رو میخونم چقدر کیف میکنم. خدا رو هزار مرتبه شکر. الهی که همیشه مامان بابا آمین
امیدوارم رادین همیشه همینطور مودب و با محبت باشه و از زندگی در کنارش لذت ببرید


ممنون عزیزم.لطف دارید.
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
17 اردیبهشت 92 17:49
جان دلم... خوشگل خاله قربون اون با ادبیهات...
خدا مامان باباتو نگهداره... بگو آمین و بعد دستتو بکش رو صورتت... مهربون من..
دوستت دارم.
بوس بوس
مواظب باش چشمات کبود نشه گلم.


ممنون خاله مهربون...هزار تا بوس واسه ارشان جوجو
مریم مامان ارمیا
18 اردیبهشت 92 0:24
رضوان جون خیلی احساساتت رو زیبا نوشتی.منکه کلی کیف کردم.



ممنون لطف داری عزیزم
مامان محمد امين
18 اردیبهشت 92 0:51
عزيزم وبلاگ با حالي داري رمزو خصوصي برات ميذارم ...اگه دوست داشتي تبادل لينك كنيم
متین من
18 اردیبهشت 92 2:03
ای پسرمهربون با محبت خیلی با این کارات خواستنی ودوست داشتنی تر میشی ایشالا همیشه شادوسلامت باشی منم میگم امین بوووووووووووووووووس واسه رادین جوانمردکوچولوووو
متین من
18 اردیبهشت 92 2:03
یک خصوصی ببین
مامان ترنم
18 اردیبهشت 92 7:43
قربون اون شيرين زبونيت عزييييييييييييييييييييييييزم.

خدايا هميشه اين فرشته كوچولوي مهربون رو سالم و شاداب نگه دار آمين..


ممنون
مهسا
18 اردیبهشت 92 13:32
چه تم خوشگلی خاله
زهرا
18 اردیبهشت 92 13:34
سعی دارم کم غر بزنم ولی نمیشه
مامان محمد امين
18 اردیبهشت 92 17:24
همچنين شما با افتخار لينك شدين
کاکل زری یا ناز پری
19 اردیبهشت 92 18:25
سلام عزیزممممممممم شیرین کاری های رادین چقدر زیاد شده قوربونش برم من انشلله خدا به خاله مهسا شم یه نی نی بده همبازی شن باهم که این قدر رادینو دوست داره دلم براتون تنگ شده بوداااااا
rasta
19 اردیبهشت 92 22:57
سلام عزیزم من فکر میکردم که قبلا به شما رمز دادم یعنی تا الان رمز نداشتی و تازه گفتی؟؟
در هر حال این هم رمز!
ممنونم
rasta
19 اردیبهشت 92 22:57
خصوصی داری عزیزم
راحله
22 اردیبهشت 92 15:27
الهی من قربونش بشم که اینقدر با محبته عاشقشم