رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

7 خرداد- اینروزا

1392/3/7 19:15
نویسنده : رضوان
455 بازدید
اشتراک گذاری

سلام شازده کوچولوی منTICKLEBABY20-20DA20-20HELLO.gif

پسرم جدیدا تا صدایی از بیرون میای میگی سی دی ا هواپیما ا (صدای )یا سی دی ا رعد و بَقه...و باید حتما شما برید پشت پنجره و شاهد یکی از این دو مورد باشید...

خلاصه امروز صدای جیغ خانومی که تو کوچه داشت بچشو دعوا میکرد را شنیدی و سریع گفتی بریم پنجره سی دی ا خویوووس بود (صدای خروس ) بود..وای که من و مهسا جون مردیم از خنده...همش میگفتی خیویوس دوو؟؟ تا اینکه چشمت به آنتن رو پشت بام همسایه افتاد و گفتی خویوس اوناهاش...

اما من گفتم رادین اون خروس نیست که...

رادین هم کلی دقت کرد و گفت توفَنگه (تفنگه ) توفنگه اونجا چسبیده... و باز هم موجبات خنده ما را فراهم نمودی...

بعد یه نیم ساعتی پشت پنجره بودی و گزارش تفنگ را به ما میدادی که یکهو گفتی الان روی توفنگه مگس نشسته...نمیدونم از فاصله به اون زیادی مگس را چطوری میدیدی روی آنتن....؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

اینم آنتنه که کلی دوربینم زوم کردم تا تونستم از اون فاصله زیاد ازش عکس بندازم...

چند روز پیش که رفته بودی پارک با مامی ...سوار سرسره که شدی گویا یکی از پاهات یکم کج شده بوده و تو رو سرسره راحت نبودی و پسر بچه ای میاد و پاهاتو صاف میکنه... از اون روزه که تو همش این قضیه را برامون تعریف میکنی...نی نیه بهم کمک کرد پاهام اینطوری بود پاهاتو کج میکنی و بعد میگی نی نیه صافش کرد اینطوری...و پاهاتو صاف میکنی...فیلم گرفتم که بعدا خودت میبینی...

چند روز پیش داشتم اتاقتو مرتب میکردم که اسباب بازیهات وسط اتاق بودن و تو ذوق کنان اونا را برداشته بودی و بازی میکردی..آخه این چند تا عروسک را از دیوار اتاقت آویزیون کرده بودم و تو هم تا اون روز علاقه ای بهشون نشون نمیدادی...

اینم کار این روزات شده که عروسکاتو میاری و با زبون اونا با ما صحبت میکنی...

از ما هم میخوایی که باهات همونطوری حرف بزنیم...

و در آخرررررررررررر رادین که عاشق باباشه ،اینجا داره به باباش ابراز علاقه میکنه...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

راحله
6 خرداد 92 20:05
فداش بشم من عسیس دلمههههه قربون اون حرف زدنت بشم من رضوان جونم هوراد حرف نمیزنه فقط میگه چیه؟حتی آب و مامان و بابا نمیگه رادین جونم از چه سنی حرف میزد؟ بنظرت دیر نشده؟
مامان بردیا
6 خرداد 92 22:20
جانممممممممممم.چه جای امن و راحتی
مامانٍ توت فرنگی
7 خرداد 92 9:37
وای از شیرین زبونیهای رادین که می نویسی دلم براش غش می ره دوست دارم علی جونم زود زود حرف بزنه اصلا از روزی که به دنیا میاد مثل رادین شیرین زبونی کنه
الهه مامان یسنا
7 خرداد 92 13:07
بچه ها چشمهای تیزی دارن. یسنا هم آنتن همسایه رو میگفت جوجو!!!
مهسا
7 خرداد 92 17:43
خروس کو رادین؟؟؟
مامی
7 خرداد 92 17:43
زهرا
7 خرداد 92 20:15
مرسی بابت کامنتت
مامان ترنم
8 خرداد 92 7:45
واي چه مگس بزرگي بوده. آفرين به چشماي تيز رادين كه اونو از اين فاصله ديده. اونوقت مگسه يه كم شبيه كلاغ يا گنجشك نبود خاله؟؟؟؟


مرجان مامان آران
8 خرداد 92 17:36
واي كلي بابين مگسه خنديدمممممممم عزيزم با اين حرف زدنش
مامان بردیا
8 خرداد 92 23:16
سلام عزیزم.ما کلاه پلیس رو از مشهد چهارراه لشکر خریدیم.نمیدونم شما هم مشهدین؟
مامی کیانا
9 خرداد 92 9:58
چه بامزه آنتن و جای تفنگ دیده آخه اون مگس رو چطوری دید پسر؟؟؟
خاله مرمر
9 خرداد 92 11:33
چقدر اون خروس رو قشنگ و خوب گفت کلی باهاش خندیدم
خاله مرمر
9 خرداد 92 11:35
رضوان جون شرمنده دوستام هم نتونستن پیله پیدا کنن. این چند روز بهت خبر ندادم که رفتم سفر اونجاها هم اگه شد برات پیدا کنم اما دو جا سوال کردم اونام نداشتن. واقعا شرمنده شدم که نتونستم کمکت کنم
مامان منتظر
9 خرداد 92 13:07
عزیزه خاله عااااااااشقتم
مسافران آسمانی
9 خرداد 92 13:25
الهی قربونت برم...راستی چطوری دید اون مگسه رو.../؟؟ عزیززززززززززززززززززم خدا انشااله برای هم نگهتون داره و هیچ وقت آغوش پر مهر پدرت رو از دست ندی...
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
10 خرداد 92 11:49
وای آخه چرا تو انقدر شیرینی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آنتن چه شباهتی ب خویوس داره خاله؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مامان رضا جونی
11 خرداد 92 15:47
الهی بگردم چی شیرین شدی رادین خان