رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

11 خرداد- اراک

1392/3/12 11:36
نویسنده : رضوان
300 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشقم

پنجشنبه بود که با خاله فروغ اینا اومدیم اراک و بابا موند تهران...

ان شاا... سه شنبه که تعطیل رسمیه میاد اراک...

تو هم که عادت داری تا ساعت ١١-١٢ ظهر بخوابی اون روز ساعت ٧:٤٥ بیدار شد و اولش حالت خوب بود و خوش اخلاق بودی و اما نزدیک اراک دیگه داشت حوصلت سر میرفت و خوابت میومد حســــــــــــــــابی یک ساعتی خوابیدی تا رسیدیم...

خلاصه که جمعه هم همش خونه بودیم اما یکهو ساعت ١١ شب با مامی و مهسا جون تصمیم گرفتیم بریم بیرون یه دوری بزنیم با سه چرخه جنابعالی راهی سه راه -باغ ملی شدیم و یکساعتی پیاده روی کردیم...تو اون یکساعت دو سه دفعه بارون گرفت و زود بند اومد و تو تا بارون می یومد سریع سراغ رعد و برق را ازم میگرفتی ....و رفته بودی زیر سایبان سه چرخت و تکون نمیخوردی مهسا جون گفت رادین چی شده..گفتی بارون میاد...

یکهو چشمت به آسمون افتاد و کلـــــــــــی تعجب کردی که هوا تاییکه(تاریکه)!!!!!!تعجب

جدیدا هم علاوه بر خورشید و نی نی که معادل انگلیسیشونو یاد گرفته بودی با کنجکاوی خودت ابر را هم یاد گرفتی و بعد پرسیدی مامان آسمون چی میشه؟

ای جونم که اینقدر علاقه به یادگیری داری...

خاله مهسا رو مبل نشسته بود و لپ تابش رو پاهاش بود و داشت با لپ تاپ کار میکرد که تو رفتی طرفش و بعد رفتی رو مبل و گفتی کـــــــــــوجا بیشینم؟؟؟سوال...همش اطرافتو نگاه میکردی و دنبال راه حل بودی که یکهو انگار فکری به ذهنت رسید گفتی:آهــــــــــــــــان اوووجا بیشینم...فکر میکنی کجا را برای نشستن انتخاب کردی؟؟

روی پای مهسا جون بین خاله و لپ تاپ!!!!آخ

یکروز ببعی اسباب بازیتو بغل کرده بودی و شعری را که از  سی دی های خودت یاد گرفته بودی را میخوندی..

ببعی ا من سیفیده

بابام برام خییده...

که مامی با خنده گفت مامان برات خریده....حالا از اون روزه شعر را به این شکل میخونی...

ببعی ا من سیفیده

مامان-بابا خییده...

قربون طبع شعرت برم مـــــــــــــــــــن...

امروز هم که شنبه بود عصرش رفتیم خونه عمه من...

و تو کلی ذوق نوه عممو میکردی که پیش دبستانی ا و کلی ازت بزرگتره... تا میرفت یک اتاق دیگه میگفتی کوجا رفت؟؟؟

پسرم در حال نواختن گیتار...

قربونت برم من که اینجا داشتی آلبوم نگاه میکردی و نمیدونم چرا خنده ات گرفت و این شکلی خندیدی..

رادین و مامان و مهسا جون آماده رفتن خونه عمه...

بعدا نوشت:

امشب ساعت حدود ٩ دایی جون اومد اراک...

ما که کلی ذوق کردیم ..چون ماییم و یک یکدونه داییمون که خیلی دوستش داریم اما تو گلم یکم ناراحت شدی چون دایی وقتی میبیندت کلی میچلونت و میبوستت...تو هم که از این کارا خوشت نمیاد...

اما کم کم با دایی اُخت شدی و در آخر رفتی تو بغلش نشستی....

رادین یکم ناراحت بغل دایی جون...

 ما که مشغول صحبت با دایی بودیم و حواسمون به تو نبود چند باری بلند گفتی میخوام بی یَقصَم(برقصم) ما هم برات دست زدیم و مشغول صحبت شدیم که تو عصبانی شدی و کار بدی که این چند روزه عادتت شده و با هر ترفندی که بلد بودیم بازم نتونستیم از سرت بندازیم را انجام دادی و اسباب بازیتو پرت کردی و اونم خورد به گلدون و صدای بلندی داد...

یکهو پانته آ جون گفت وای گوشم سوت کشید ... که تو اومدی کنارش و گفتی بی بی نم(ببینم) گوشتو....منم گوش پانته آ جونو نشونت دادم و نمیفهمیدم منظورت چیه؟که گفتی بی بینم سوت میکشه...ما که مردیم از خنده اما تو باز با تعجب میگفتی بی بینم کو ؟؟سوت میکشه؟؟؟تعجب

بازم امروز عکس برگردان روی ماشینت کنده شده بود و افتاده بود زمین یک قلب خیلی کوچیک بود...و تو از روی زمین برداشتی و گفتی این چیه؟منم از دور نفهمیدم چیه..گفتم زباله ا...برو بندازش سطل زباله...که تو با تعجب گفتی...قلبه که!!!!!!!!!!!!!

جدیدا هم جمله بدی یاد گرفتی که همش تکرار میکنی...وقتی از کسی که کنارته خوشت نمیاد یا ناراحتی که سر به سرت میذاره میگی برو کارت.....

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مهسا
11 خرداد 92 23:22
مامان کیارش
12 خرداد 92 0:15
عزیزم یه جا حوندم که وقتی بچه رو از پوشک بگیرید که میبینید توی خواب شب تا صبح خشک مونده و خیس نکرده
مرجان مامان آران
12 خرداد 92 0:39
واي گيتارشوووووووووووووووووووو هندونه خوشگللللللللل خوش بگذره
مامی
12 خرداد 92 15:54
خدا یکی یکدونه دایی جونتونو واستون نگه داره... ای جونم با اون گیتار زدنت و مدل خندیدنت
مامان منتظر
12 خرداد 92 16:16
قربون رادین مهربون و خوش زبون، از الان باید گیتار زدنو یاد بگیره که نینی خاله به دنیا اومد کلی برامون گیتار بزنه و مارو خوشحال کنه
مریم مامان ارمیا
14 خرداد 92 2:34
وای رضوان جووون رادین خیلی بامزه حرف میزنه.از تک تک حرفااش لذت بردم.هزار ماشالله