13 خرداد - رادین و کادوی دایی سهند
سلام عسل من
مامانی این چند روز که اراکیم حسابی سرمون شلوغه و بهمون خوش میگذره...
تو هم که حسابی تو حیاط خونه مامی بازی میکنی ...
دیروز مامی داشت حیاط را می شست تو هم با اصرار رفتی کمک مامی...
کلی آب و جارو کردی ..بعد یک قسمت از باغچه که گود بود و آب زیادی جمع شده بود را تو با دریا اشتباه گرفتی و شروع کردی به سنگ انداختن داخل آب میگفتی سنگ بندازم...
آخر سر تو را که سر تا پا خیس شده بودی را با کلی داد و بیداد آوردم تو خونه و لباسهاتو عوض کردم...
عصرشم دو تا از همکارای مامی اومدند خونه مامی و تو حسابی شیطونی کردی...
شبش هم رفتیم بالا پیش افسانه جون و پانته آ جون ...پانی جونم واسه تو سرسره خونگی درست کردن و حسابی کیف کردی...
بعدشم گیر داده بودی که بری این تو و بخوابی...رادیننننننننننننننننن
امروز هم خاله ها اومدند خونه مامی و دایی سهندم اومد اونم با یک کادوووووووووو
کادوی تولد رادین جون که دایی سهند قولشو روز تولدت داده بود...
ممنون دایی سهند مهربون (پسر خاله گل خودم )
تو که کلی ذوق کردی و دکمه هاشو میزدی و میگفتی کُم کِه بزنم...
استیکر ماشین هم برات خریدم که تو اولش میگفتی پلاستیکشو در بیار تا سوارش شم قیافه من اون موقع
اما بعد راضی شدی که فقط واسه چسبوندن به دیواره و یک عکسه....
راستی امروز کلی حال و احوال خاله مریم و نی نی شو پرسیدم...اسم نی نی تو شناسنامه آوین شد اما نفس صداش میزنن...