رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

22 خرداد - رادین و این روزا

1392/3/22 0:53
نویسنده : رضوان
358 بازدید
اشتراک گذاری

سلام گل من   ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرشباهنگ Shabahang's Pictures ۩۞۩

پسرم دیروز قرار بود کولر خونه مامی تعمیر شه و تو که شب قبلش ساعت 10 خوابیده بودی تا ساعت 12 روز بعدش...

منم به روال روزهای قبل که همیشه ساعت 4 تا 5 میخوابیدی...

از ساعت 4 دست به کار شدم تا به سختی ساعت 6 خوابت برد هنوز چند ثانیه از خوابت نگذشته بود که آقایی که اومده بود کولر را درست کنه با صدای بـــــــــــــــــــــلند از تو کانال کولر داد زد روشنش کن...

تو رو میگی سریع بلند شدی نشستی و گفتی آقایه چی میگه؟؟؟

منم که از خوابوندن تو نا امید شده بودم تو رو با مامی فرستادم بالای پشت بام...

بعد از چند دقیقه دیدم صدای تو تو راهرو داره میاد که داد میزدی سَـــــــــــــــنام سَنام...

خلاصه سنام سنام کنان اومدی پایین که فهمیدم به دختر یکی از همسایه ها داشتی سلام میدادی..اومدی برام تعریف میکنی مامان نی نی اِ اسمش زَیا (زهرا) بود...

بهت گفتم پسرم بابا هم که از سرکار اومد بهش سلام بده ..اما تو با قیافه حق به جانبی گفتی :نَه به نی نی سَنام میدم....متفکر

امروز هم ناهار رفتیم خونه خاله مهسا...

عصر هم عمو سعید واسمون بلال درست کرد..حسابی چسبید..دستش درد نکنه...

اینجا داشتی دمکنی خاله مهسا را نشون میدادی و میگفتی هندوانهههههههه...

اینجا هم فقط ژست گاز گرفتن به خودت گرفتی...وگرنه یکدونشم نخوردی...

الانم که یکهو هوس کردم ... حوله پالتویی که تو سیسمونیت بود و مامانی از مکه برات خریده بود ....

همینطوری تو کمدت دست نخورده مونده بود را بیارم و تنت کنم...

همه چیزش اندازت بود..اما قدش حسابی کوتاه شده بود واست...

بعد تو ماسکی که به دیوار اتاقت بود را دیدی و گفتی آقا اِ را بده بزنم... و به صورتت زدی و من از خنده دل درد گرفتممممممممم...قهقهه

بعدش که عکسهاتو دیدی حسابی ترسیدی و گفتی من آقااِ را دوست ندارم...کلافهتعجب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامی
21 خرداد 92 23:39
رادین ترسیدممممموای چه بلال خوشمزه ای بودددد
مامان بردیا
22 خرداد 92 0:23
بللللللللللللللللللله دیگه به دختر همسایه سلام میده پسرمون ای ناقلا
متین من
22 خرداد 92 2:18
رادین جون فقط با دخترا سلام میده میدونه باید به کیا سلام بده مامانی حواست باشه بلال نوش جونت وای رادین جون ما رو نترسون
مامان امیررضا
22 خرداد 92 9:46
سلام عزیز دل خاله. قربون شیرین زبونیات بشم گلم.رضوان جان ممنون که برای من وقت میذاری .از روی رادین هم
مامان امیررضا
22 خرداد 92 11:28
عزیزم به یه سرگرمی دعوت شدی
مامان امیررضا
22 خرداد 92 11:30
ببخشید الان دیدم کهشما شرکت کردین
مهسا
22 خرداد 92 13:40
وااااااااای به اون ماسکه چقد خندیدم
راحله
24 خرداد 92 7:57
خخخخخخخخخخخخخخخخخ وای آفاعه رو بده بزنم خیلییییییی باحال بود خوشبحالت رضوان جونم این گل پسر هی واست شیرین زبونی میکنه داری حالشو میبری ها
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
24 خرداد 92 11:32
سنام سنام آقا رادین خاله من قربون شما بشم انقدر شیرین عسلی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مامانی چقدر زود میگذره همه چیز... یعنی ی روزی رادینی اندازه اون حوله بوده!!!!!!!!!!!!!!!!
مامان منتظر
24 خرداد 92 11:57
رادین جونم همیشه با مزه ست منکه عکساشو میبینم لذت میبرم چه برسه به کاراش
مامان ترنم
24 خرداد 92 20:40
چه بلالی . دلم آب افتاد . عکسی که با ماسک داره خیلی بانمکه .
مریم (مامان ارمیا)
10 تیر 92 4:33
رادین خاله منم ترسیدم،چه ماسک ترسناکی