19 خرداد- این چند روزه
پسرم ما تو این یک هفته که اراک بودیم کلی مهمون و مهمون بازی کردیم و خوش گذروندیم.
شنبه که قبلا بهت گفتم رفتیم خونه عمه من...
یک شنبه دوستهای مامی اومدند خونمون
دوشنبه هم دختر دایی های مامی اومدن تا فیلم عروسی خاله مهسا را ببینند...خاله ساره هم اومد و گفت فکر میکنم نی نی دارم تو دلم...منم کلی ذوق...شبم که رفت خونه بهم زنگید که بی بی چک دو خطه شده...منو میگی میخواستم بال در بیارم..آخه منو خاله ساره خیلی با هم صمیمی هستیم مثل دو تا خواهریم...حسم بهم میگه نی نی کوچولو پسمله و دوست خوبی هم برای تو میشه...فکر کنم اواخر بهمن دنیا بیاد ان شاا...
سه شنبه ١٤ خرداد هم که بابا از تهران اومد و شامشم خونه عمو مسعود شما دعوت بودیم و کلی خوش گذشت...
رادین و بابا بزرگی خونه عمو مسعود
اینجام همون شبه بعد از اینکه از خونه عمو برگشتیم یاد ماشین بازی افتاده بودییییییییی...
فرمان ماشینتو ببین چقد کوچولویه...
تو عاشقشی و...یکسره هم دستته و هر دفعه تو یه جایی از خونه پیداش میکنم...
و تو هردفعه سراغشو از من میگیری...
مــــــــــــــــامــــــــــــــــان...فرمونم دووووووووووو؟؟؟
چهارشنبه ناهار هم رفتیم خونه بابا بزرگت و عصرشم عصرونه خونه خاله اکی دعوت بودیم...
اینجام خونه بابا بزرگ ایناست و تو داری با ماشین پلیسی که بابا بزرگ برات خریده بازی میکنی ...
مامان جون هم فرش را بالا داده تا ماشینت راحت تر حرکت کنه...
پنج شنبه هم عصر رفتیم پارک پونه (شهرک گردو)مهمون دوست مامی بودیم و اما به دوستم میترا جون و پسر ماهش امیر حسینم گفته بودم بیان تا بعد از یکسال همدیگرو ببینیم...میخواستم به یسنا جون دوست وبلاگیمونم بگم بیان چون دقیقا روبرو خونه اونها بودیم..اما فکر کردم مسافرتند...چون چند روزی بود که ازشون بی خبر بودم...
رادین و امیر حسین در حال تو پ بازی ..گلم امیر حسین ان شاا... امسال میره کلاس دوم...
جمعه هم که برگشتیم سر خونه زندگیمون.راستی این چند وقته علاقه زیادی به زبان انگلیسی پیدا کردی و هر چیزی که میبینی میگی مامان چی میشه؟
تا امروز هم ماشین-توپ-آسمان-ابر-خورشید-بچه-سگ و تا حدودی چتر ،معادل انگلیسیونو کامل یاد گرفتی....ماشا...