29 تیر
اینروزا حســــــــــــــــــــــــابی شیرین و شیطون شدی...
گاهی اوقات اینقــــــــــــــــــــــــدر عاشقت میشم که نمیدونم چکارت کنم...
شبها که میخوابی چهره معصومت را نگاه میکنم و کلــــــــــــــــــی قربون صدقت میرم...
دیشب داشتم تو دلم بهت میگفتم عاشـــــــــــــــــــق تک تک سلولهای بدنتم...
یعنی تا این حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد....
باورم نمیشه که همه مامانا بچه هاشونو اینجوری دوست دارند....
ان شاا... هر کسی که دوست داره مامان بشه...خدا دامنشو سبز کنه و نی نی ناز بهشون بده...
گلم بازم قطعی آب شروع شده...4-5 روزه که روزی 7-8 ساعت آبها قطع میشه و البته برق هم روزی 3 ساعت میره....اعصابمو بهم ریخته این موضوع...
5 شنبه از ساعت 12 ظهر آبها قطع شد و تا ساعت 7 هم نیامد...ما هم تصمیم گرفتیم بریم خونه خاله مهسا...رفتیم اونجا..اونام تازه ساعت 8 ابهاشونو اومد...اما تا ساعت 11 شب که به بابا زنگ میزدم میگفت هنوز آب نیامده....
خدا لعنت کنه باعث و بانیشو....
خلاصه که ما شب خونه خاله موندیم...
صبح جمعه تو که حوصلت سر رفته بود ....گفتی بریم خونمون....بریم سوار کالسکه شیم بریم خونه....
خلاصه که خاله مهسا چند تا از عروسکهای دوران مجردیشو آورده بود تا تو باهاشون سرگرم شی...و خدا را شکر این موضوع جواب داد و تو چند ساعت مشغول شدی...
جالبه بهت گفتم رادین از بین این اسباب بازیها کدومشون بیشتر دوست داری...
میدونی کدومووووووووو گفتی؟؟؟
ماشین آبیه خودت که نصفش تو عکس افتاده....
وایـــــــــــــــــــــــــــــــییییی...
خلاصه که دیروز عصر رفتیم خونه مامی...
تو هم به مهسا جون گفتی ماشین پُییس و وانتمو میخوام...
مهسا جونم گفت اینجا خونه مامی وسایلت که اینجا نیست...
اما من ماشینهاتو پیدا کردم و دادم دستت...
که تو به مهسا جون گفتی ...دیــــــــــــــــــدی ...دیــــــــــــــــدی اینجا بود....
خلاصه که شب هم سه نفری گوشفیل(شیرینی مخصوص اراک) درستیدیم...و حسابی خوشمزه شد...اولین باری بود که درست میکردیم....
وقتی میخواستیم برگردیم خونه دیدم تو یک پلاستیک گذاشتی دم در و گفتی مامان اینم ببریم...
شب هم ماشین پلیس و وانتت و گذاشتی تو تختت و کنارشون خوابیدی...
داشتی با توپت بازی میکردی که یکهو متوجه شدی شلوارت مثل توپت میمونه...میگفتی ببین مامان شلوارم مث توپمه...
رادین:مامان آب میدی؟
مامان:بفرمایید....
رادین:ممنونـــــــــــــــــــــــــــــــــَم...
مامان:نوش جان...
رادین: خواهش میکنم...
مامان:
رادین: