رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

2 مهر--- پسر 30 ماهه من

1392/7/3 15:47
نویسنده : رضوان
594 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل من 

امروز یهو هوس کردم یه کیک خوشمزه درست کنم به مناسبت 30 ماهگی تو عسلم...و دو نفری جشن کوچکی بگیریم....

تو همین فکر ها بودم که خاله مهسا زنگ زد و گفت الان دارم میام خونتون سر راه هم میرم سراغ مامان...

خلاصه که جشنمون با وجود مامی و مهسا جون از کوچکی دراومد و حسابی خوش گذشت...

راستی کیکم هم بدون پودر کیک درست کردم هاااا...

پسر 30 ماهه من چند روزی میشه که دیگه میتونه حرف ---ق--- را تلفظ کنه و دیگه سعی میکنه به قرمز نگه گِمِز و....

پسر 30 ماهه من دیگه به همسایه نمیگه خمسایه...البته گاهی اوقات....

پسر 30 ماهه من در مورد لباسهای خودش اظهارنظر میکنه...

رادین: مامان من این شلوارمو دوست ندارم...

مامان:خب برو از تو دهن جوجت یکی دیگه بیار..(جا لباسی رادینم شکل جوجه طلایی آخه)

رادینم رفت و شلواری را که دوست داشت آورد و مامان براش پوشید...

پسر 30 ماهه من حتی در مورد لباس مامانش هم نظر میده...

مامان موهاش خیس بود و روسری سرش کرده بود...

رادین:مامان کُلاهت را در بیار و کش بزن موهات...

بعد هم برو لباس سبزت را بپوس من اینو دوست ندارم که پوشیدی...

مامان:پسرم لباسم کثیف شده الان تو ماشین لباسشوییه...رفتم چند تا از لباسهامو آوردم تا رادین خان انتخاب کنه مامان کدومشو بپوشه...

رادین با وسواس زیاد بالاخره لباس مورد علاقه خودشو واسه مامان انتخاب کرد...

پسر 30 ماهه من عاشق مامی و خاله مهساشه...

یکروز رفته بودیم بیرون 4 نفری...برگشتنه واسه اینکه رادین پشت سر خاله مهسا گریه نکنه ...خاله یه جورایی جیم شد و رفت...

چند دقیقه بعد رادین متوجه شد و آبروی مامانشو تو خیابون برد...چون گریه میکرد و داد میزد ...پس مهسای من دوووووووووووو؟ مامی  من دووووووووووو؟؟

گفتم مهسا رفته پیش سعید...

رادین:نه نره...بیاد پیش من....

یکروز مهسا جون به رادین گفت بیا بریم خونمون...

رادین:باشه میام...سعید کجاست؟؟؟

خاله مهسا:خب عمو سعیدم خونه ا دیگه...

یکهو رادین گفت نه نمیام ...به سعید بگو بره تو حیاط با جوجش بازی کنه تا من بیام...لازم به ذکره که عمو سعید همش از پشت تلفن میخواد رادینو بخوره...واسه همین رادین یکم از عموش میترسه قهقهه

(لازم به ذکره که یه جوجه کبوتر تو حیاط خونه خاله مهسا اینا لونه کرده و رادین در جریانه...)

رادینم چند روزه همش میگه باید ماشینمو ببرم دُدُر.(دکتر)..درستش کنم...

میگم کجاش خرابه ؟ بوقش تموم شده آخه...

ببرمش بیمارستان، آقا ا درستش کنه ماشینمو....

الانم به خیال خودش تلفن کرده به تعمیرگاه:

الو کجایی؟

تعمیرگاه نیستش...

تعمیرگاه بسته ا...

نه مامی بلد نیست...

نه نمیشه....

نـــــــــــــــــه خَنوز ماشینم درست نشده...

بوقم تموم شده.....

نــــــــــــــــه بوقم درست نشده...

بردمش تعمیرگاه....

نمیدونم طرف اونور گوشی چی میگفت...  قهقهه

رادین:

من باب اسفنجیم

مامان پاتیکه (پاتریک)

بابا هم اختاپوسه...

مامان:پس مامی چیه؟؟؟

رادین :مامی خاخَ رَمه (خواهرمه)...

شمع 3 توسط رادینی شکسته شد و اینگونه چسب کاری شد....

 

وزن 30 ماهگی:12 کیلو و 800

قد 30 ماهگی:90 سانتیمتر

بعدا نوشت:

رادین امروز برای اولین بار آدامس جوید...منم همش مواظب بودم تا قورتش نده...

بعد از چند دقیقه آمد گفت مامان سطل زباله کجاست:

گفتم:واسه چی میخوایی...

دیدم آدامسشو گرفته دستشو و رفت انداختش تو سطل زباله...فدای تو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (21)

مامی
2 مهر 92 17:49
ماشینت تعمیر شد پسرم؟؟؟
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
3 مهر 92 11:11
عزیز دلم 30 ماهگیت مبارک عشقولم. ماشالا ب هه پیشرفتهات عسیییییییییییییسم عاشق حرف زدنتم. خوبه ک دیگه میتونی ه و ق رو خوب بگی. بووووووووووووووووووووووس
♥ نیم وجبی ♥
3 مهر 92 11:40
رادین جونم 30 ماهگیت مبارک باشه پسر طلا واای کلی به کارات خندیدم فدای دٌدٌر گفتنت
رضوان
4 مهر 92 18:41
30ماهگیت مبارررررررررررررررررررررررررررررررررررک عزیز دلمممممممممممممممممممممممممممم ایششششششششششششششششششششششالا تولد 30سالگیت اقا رادینم
مهسا
5 مهر 92 0:15
30 ماهگیت مبااااااااااارک
مامان بردیا
5 مهر 92 22:55
مبــــــــــــــــــــــــــــــــــــارک ایشالا 3000000000000000000000000000سالگیت
مامي كيانا
6 مهر 92 9:46
واي چه شيرين بزبون شده ماشالا
ق گفتنت هم مبارك
30 ماهگي رادين جونم هم مبارك
واي يك لحظه 30 سالگي رادين جون تو ذهنم اومد ايشالا يك روز 30 سالگيتو جشن بگيريم خدا رو چه ديد يشايد اون موقع يك آقاي دكتري ، جراحي ، يا مهندسي استادي چيزي شده باشي
ايشالا موفق پيروز و سربلند باشي
راستي ماماني هنرمند به قيافه كيك كه مياد خيلي خوشمزه باشه دلم خواست

ممنون گلم ایشا... بتونیم بالندگی نی نی هامنو ببینیم...به امید اون روز

zohre maman kiyan
6 مهر 92 10:20
سلام شیرین خاله30 ماهگیتون مبارک قربونت برم که کلی شیطونی میکنی چه عکسای قشنگی
مامان پريسا خانوم
6 مهر 92 10:49
30 ماهگيت با تاخير مبارك چه شيرين زبوني اين گل پسر
یک عاشقانه آرام
6 مهر 92 11:36
سلام عزیززززززممممم تولد رادینم مبارک جونممممم عشقممم خصوصی داری خانمی بوس برای رادین
مامان فهیمه
6 مهر 92 16:02
سلام عزیزم ببخشید یادم رفته بود واسه تبادل لینک بهتون خبر بدم من شمارو لینک کردم خدا گل پسرتونو حفظش کنه
مامان آیسا
6 مهر 92 23:19
رادین جونم 20 ماهگیت مبارک عزیزم
مامان ترنم
7 مهر 92 12:56
بالاخره ماشين رادين خوب شد ؟؟( ببخشيد درست شد؟؟؟؟)
مامان ترنم
7 مهر 92 12:57
فكر كنم اگه دست رادين باشه ، خاله مهسا ديگه بايد قيد سعيد رو بزنه.
الهه مامان یسنا
7 مهر 92 15:13
ای جانم هی نوشتی و هی ما خوندیم و هی ضعف کردیم واسه این پسری... 30 ماهگیت مبارک رادین جان
مرجان مامان آران
8 مهر 92 13:46
30 ماهگیت مبارککککککککک عزیزممم به به چه کیک خوشمزه ییییییییییییی
خاله مرمر
8 مهر 92 20:58
سلام عزیزم ببخشید که این مدت نبودم و نشد بهتون سر بزنم تولد 30 ماهگی گل پسری مبارک. باور کن وقتی عکسهاشو دیدم با خودم گفتم ماشاالله این چند وقت که ندیدمش چقدر بزرگ شده ماشاالله به این پسریه 30 ماهه
مامان زهرا
9 مهر 92 11:00
ای جانم......خدا حفظش کنه خاله مهسا رو واسه رادین جون!!!!!خواهرزاده های منم همیشه پشت سرم گریه میکنن
مریم مامان ارمیا
11 مهر 92 1:27
30 ماهگیت مبارک شیرین زبووون
مامان آریا
12 مهر 92 14:06
آخه راین جون وقتی بوق ماشین تموم میشه که نباید به تعمیرگاه زنگ زد..!!! باید با مامانی تشریف ببیرین بیرون واسش بوق بخرین بقالی سر کوچه هم داره
راحله
15 مهر 92 21:48
این کیک کار مامانیه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عاااااااااااااالیه که!!!!!!! آفرین به مامانی

30 ماهگیت هم مبارک عشخ خاله


بله...خوب شده اما نه دیگه عالیییییییی...نظر لطف شماست خانوم گل