رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

1 آبان - دو ساله شدیم

1392/8/1 22:04
نویسنده : رضوان
338 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان

پسرم اول از همه بگم که امروز وبلاگت 2 ساله شد....

اون زمان که این وبلاگ را برات درست کردم 7 ماهه بودی

و الان 2 سال و 7 ماهه...

فدات بشم گل من...

ان شاا... تولد 200 سالگی وبلاگت را کنار نوه نتیجه هات جشن بگیری...

 

رادین 7 ماهه مامان :

و اما رادین 2 سال و 7 ماهه من

لازم به ذکره که این عکس با موبایل گرفته شده و البته کیفیتش پایینه...

فرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشته

گلم اینروزا تو هم با عشق به ماشین و پلیس میگذره...

وای که خدا نکنه ماشین پلیس تو خیابون ببینی سر از پا نمیشناسی....

و البته حسابی هم مقررات را رعایت میکنی...

سوار ماشین که میشی حتما باید کمربند را ببندی

و البته حواست حسابی جمه که راننده خدایی نکرده از چراغ قرمز عبور نکنه...

و البته ریسه های وسط خیابان هم اگر به رنگ قرمز و سبز باشه میتونن نقش چراغ راهنمایی را بازی کنند...

مشهد که بودیم..چند متر به چند متر ریسه وصل کرده بودند و اتفاقا یکی در میون قرمز و سبز...

سوار برآژانس به سمت ایستگاه راه آهن میرفتیم که هر موقع از ریسه های قرمز عبور میکردیم ...صدای اعتراض تو به راننداه بلند میشد که چراغ قرمزه نباید بری....

چند روز پیش هم که بابا از چراغ قرمز چشمک زن چهار راه رد شد...داد اعتراضت بلند شد که بابا چراغ قرمز بود باید می ایستادی...

زبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبانزبان

یکشنبه آخرین روز نمایشگاه اسباب بازی بود...تو پیش خاله مهسا موندی و من و مامی رفتیم...

اما من راضی نبودم چیز خاصی نداشت ...خیلی هم غرفه هاش کم بود...

فقط واسه اینکه دست خالی بر نگردیم...دو تا ماشین و یه جور چین خریدم که میشه باهاش ماشین درست کرد...همین...

رادین در حال بازی با ماشینهاش...

جالبه چند روزه اینقدر قشنگ با ماشینهات بازی میکنی و خودت باهاشون حرف میزنی که من یواشکی از دور نگاهت میکنم و حرف زدنت با ماشینها را میشنوم و ذوق میکنم و از ته دل خدا را شکر میکنم که تو را دارم...قلب

یه روز داشتی ماشین پلیست را جلو میبردی...یکهو گفتی چراغ قرمزه نروووووو

بعد دوباره از زبان ماشینت گفتی نه رادین بهم گفته برم....مشغول تلفن

دیگه خودت شدی پلیس و تو دنیای بازی خودت اجرای حکم هم میکنی...خنده

خندهخندهخندهخندهخندهخندهخندهخندهخندهخندهخندهخندهخندهخنده

دیروز هم رفتیم خونه خاله مهسا ...

و تو چقدر روی تردمیل ورزش کردی و یا به قول خودت بدو بدو کردی...میگفتی مامان برام تردمیل میخری؟؟؟

شب هم که برگشتیم خونه یکهو نمیدونم چی شد گفتی برم وضو بگیرم نماز بخونم...

اینجا هم مشغول نماز خوندی و رفتی سجده مثلااااااااا

الانم که خوابی و منم از فرصت استفاده کرده و نسشتم پای نت...وگرنه مگه تو میذاری...

بعدا نوشت:

امروز عصر رفتیم بیرون...

برای تو هم پاکن باب اسفنجی و پاتریک و یه سر مدادی کره زمین خریدم...

کلا که عاشق پاکنی ...اما خب کره زمین کوچیکی هم خونه مامانجونت دیدی که مال زهرا بود...و کلی عاشقش شدی و همش میگفتی برام کره زمین میخری...

بزرگشو داری هاااا اما کوچولو میخواستی واسه همین برات خریدم...

وقتی اومدیم خونه ساعتها با این سه تا و ماشینهات سرگرم بودی...

پاتریک و باب اسفنجی هر کدومشون شده بودند راننده یکی از ماشینات و تو کلی باهاشون حال میکردی...

پاکن گیتاره هم قبلا واست خریده بودم اما تو از بس باهاش بازی کردی در حال متلاشی شدنه... قهقهه

راستی اون سی دی صد افرینم میبینی که سمت راست عکسه؟

این سی دی امروز تبدیل شده بود به فرمون ماشین تو ...کل خونه را راه میرفتی و از اون به عنوان فرمون استفاده میکردیو صدای ماشین در میاوردی...

بهت گفتم رادین چقدر فرمونت قشنگه ...دهن اون عکس روشو نشونت دادم گفتم ببین دهن نی نی را ،داره میخنده...تو با جذبه نگاهم کردی و گفتی این دهنش نیست این ترمز دستی ماشینمه...

گفتم کدومشون ترمزته...

نگاهی بهم کردی و گفتی اینجاست روی زمین اشاره کردی و به خیال خودت پاهات را روی زمین فشار دادی و گفتی دارم گاز میدم.....

فردا هم عید غدیره...

این عید را به همه دوستان گلم تبریک میگم...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مامان زهرا
1 آبان 92 11:32
سلام عزیزم..........هم عیدت مبارک هم 2سالگی وبلاگ رادین جون انشاالله خدا همیشه حافظ رادین جون باشه
مامان پريسا خانوم
1 آبان 92 18:25
سلام عزيزم دوسالگي وبلاگتون رو بهتون تبريك ميگم شاد باشيد و عيد غدير هم پيش پيش مبارك
mamane radin
5 آبان 92 0:39
2salegiye webloge radin joon mobarak bashe aziiizam ba in kara rozberoz khoshmazetar mishiiiiiiiii
مامان ترنم
5 آبان 92 10:48
مباركه. ان شاا... جشن 120 سالگي وبلاگتون رو با هم جشن بگيريد عزيزم.
مامان ترنم
5 آبان 92 10:48
آخه چرا قوانين راهنمايي و رانندگي رو رعايت نمي‌كنين؟؟؟؟
مامان ترنم
5 آبان 92 10:49
چقدر پاك كن ها بانمك و خوشگلن.
مامي كيانا
5 آبان 92 13:55
كيانا اينجا وايستاده كنار منو ميگه مامان اين بچه سربازه كيه مامان؟ كلي خنديدم قبول باشي رادين جون ما رو هم دعا كن
مرجان مامان آران و باران
6 آبان 92 23:04
2 سالگی وبلاگتون مبارکککککککککک اخی عزیزم تو هم عشق ماشینییییییی
الهه مامان یسنا
7 آبان 92 14:58
وا!!!! من این پست رو خونده بودم چرا نظر نذاشتم پس؟ این چندوقته اینقدر که اینترنتمون مشکل پیدا کرده دیگه نمیدونم دارم چکار میکنم. از وقتی این 3 اومد اول شماره هامون به مشکل خوردیم و الان دیگه یه باره شده یا تلفن وصله یا اینترنت قربون پسر گلمون که این همه آقاست. چقدرالان خوشححالم که واسه نمایشگاه نیومدم اخه شوهری داشه وسوسه ام میکرد که بیایم تهران واسه نمایشگاه