1 فرودین-پسرم ،گل همیشه بهارم سال نو مبارک

سلامممممممممممم به شکوفه بهاریم

خوبی مامانی؟

گلم امسال 30 اسفند ساعت 2:31 ظهر سال تحویل شد.

صبح روز 30 تو یکی دوساعتی با مامی تو حیاط بودید و مامی حیاط را می شست و تو ماشین بازی میکردی.بعد با هزارررررررر ترفند تو رو آوردیم تو خونه..

ناهار را با خاله افسانه خوردیم و البته قابل ذکره که روز 29 خاله افسانه موهای جنابعالی را کوتاه کرد و اجازه نداد تو رو آرایشگاه ببریم،میگفت ارایشگاه موهای پشت سر  بچه ها را با تیغ میزنند و چهره بچه ها شبیه بزرگها میشه..خلاصه خودش زحمت کوتاه کردن موهاتو کشید.

خلاصـــــــــــه بابا که رفته بود خونه مامان جونت از راه رسید و بهت گفت رادین بریم تو حیاط ماشین بازی و تو هم از خدا خواسته رفتی...

خلاصه تا 5 دقیقه قبل از تحویل سال در حال ماشین بازی بودی که آخرشم با گریه اومدی تو خونه.

همش هم میگفتی خوابم میاد...گفتیم بابا رادین حالا ظهر ها همیشه به زور میخوابیدی حالا که میخواهیم سال تحویلی کنار هم باشیم خوابت گرفته...خلاصه سال تحویل شد و بلافاصله بعدش تو با بابا رفتی تو رختخوابت و خوابیدی.

شبشم هم خاله مهسا و عمو سعید شام اومدند خونه مامی و حسابی تو ذوق میکردی.

1 فروردین هم که نو عید بابا بزرگ من بود. و ناهار همه خونه مامانجون بودیم.عصرشم اول رفتیم عیدی مادر جون بابا و خاله پروانه بابا هم اونجا بود و تو حسابی واسشون شیرین زبونی میکردی و شعر abcdراخوندی و آقا پلیشس و سوره توحید را هم خوندی چند تا رنکگ هم ازت پرسیدیم که درست جواب دادی، که مادر جون همش میگفت ماشاا... ماشاا... نذارید این بچه همه جا اینطوری صحبت کنه چشمشم میکنن هاااا که یکدفعه تو گفتی مادر جون به من دِه... حالا نه یکبار بلکه چندین بار تکرار کردی...مادر جونم میگفت بچه چی میگیه...ما هم 

خلاصه بعد از اونجا رفتیم عیدی مامان جون و بابابزرگت...اونجام کلی با عمو معین بازی کردی و آخرشم برگشتیم خونه مامی...

شبم رفتیم بالا و تو حسابی با عمو مُص طَ طا (مصطفی) بازی کردی.

ستاره بختتان بالا ، سپیده صبحتان تابناک ، سایه عمرتان بلند ، ساز زندگیتان کوک ، سرزمین دلتان سبز

 سال نو مبارک