رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

29 فروردین -مَـــــــــــــــــــسا مَمنون

1392/1/29 13:23
نویسنده : رضوان
359 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر باادبم...  552-1129.gif

گلم امروز صبح که چه عرض کنم ساعت 12 ظهر که بیدار شدی...نمیدونم چرا هوای بابا را کرده بودی...داد زدی بابا بیا اینجا لالا کن...

من اومدم پیشتو گفتم لالا کنیم که تو بغض کردی و گفتی بابا دووووووووو؟؟گفتم رفته سر کار برات شیر بخره که دیگه گریه ات در اومد...

منم اومدم سرتو گرم کنم..نمیدونستم چی بگم..یکهو عکس رو لباستو نشونت دادم گفتم وای ببین نی نی و سگ رو لباست داری...

قابل ذکره این بلوز و شلوار و خاله مهسا پارسال عیدی برات خریده بود...

تو با دیدنت لباست(ماشا...)نمیدونم چطوری یادت بود که یکهو ذوق کردی و گفتی مَسا خَییده...بعد داد زدی مَســــــــــــــــــــــــــــا مَمنون...

وای که میخواستم بخورمت شیرین با ادبم.........

این پستم واسه همین شیرین زبونی و با هوشیت گذاشتم...

بعد از اینکه چند دفعه از مهسا تشکر کردی و من ازت فیلم گرفتم..اومدی تو هال و صبحانتو خوردی...

دوبــــــــــــــــــــــــــــاره تصمیم گرفتی ماشینتو تمیز کنی..گفتی آب با دَسمال کودولو (دستمال کوچولو)

خلاصه یک سر شیشه برات قبلا خریده بودم که حتی یکبار هم باهاش آب و شیر نخوردی و میگفتی مال نی نی هاست.....

کلا از هر پستونک و سر شیشه ای که خوشت نمیاد حتی اگه تو خوابم باشی نمیذاری دهنت و تو همون حالت میگی مال نی نی هاست...

 خلاصه که اون سر شیشه را زدم به شیشت و آب ریختم تو شیشه و دادم بهت که تو داد اعتراضت بلند شد که مال نی نی هاست یکهو چشمت به عروسک کوچیکی که مال بچگی های من بود افتاد و گفتی مال آرَشه...(اسم عروسکه آرشه)...

گفتم پسرم تو باهاش ماشینتو تمیز کن ..نمیخوای که بذاریش دهنت ...و به این ترتیب تو راضی شدی و بازم هم شروع به تمیز کردن ماشین کردی...میگفتی ماشین تَمییز کنم سَوارشم شَم...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

مامان ساجده
29 فروردین 92 13:11
سلام عزیزم متین تو جشنواره آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید و به وبش بیاید و به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگه به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید بازم میتونید رای بدید
مهسا
29 فروردین 92 14:31
چیجوری خاله یادت بود اونو من خریدم؟؟؟؟ خودم یادم نبود
مامی
29 فروردین 92 19:40
آفرین به پسر تمیزم
الهه مامان یسنا
29 فروردین 92 22:20
یه نی نی توو خواب و رویا
30 فروردین 92 18:09
تقدیم به مامان رضوان و رادین جون
عمو معین
30 فروردین 92 20:24
پس خاله مهسا پرسپولیسی بود ما خبر نداشتیم(هرچند توپ آبی رو خیلی دوست داشتو بیشتر از رادین باش بازی میکرد ولی این که دلیل نمیشه)؛درهرصورت دستش درد نکنه که مادری رو از گرفتاری نجات داد
مهسا
30 فروردین 92 20:43
عاشق این شکلکم
خاله مرمر
31 فروردین 92 1:43
قربون پسر باادبم برم مننننننن
کاش وقتی اومدین شمال میدیدمتون. واقعا دلم میخواد رادین رو بغل کنم


ممنون خاله جون...شما هم میتونی بیاین طرفای ما هااااااااا اینم یک راهشه
متین من
31 فروردین 92 15:38
مامانی این روزا هوای بهاری خواب بچه هازیادترمیشه چه اشکال داره بذاربخوابه وای خاله نمیدونستم شیشه شیرکاربردی به این خوبی داره میشه ماشین باهاش بشوری افرین به اختراع رادین جونم
مامان ترنم
2 اردیبهشت 92 8:42
اين وروجكها گاهي اوقات چيزهايي يادشونه كه تو خودت هيچوقت حتي به ذهنت هم نمي‌رسه.