رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

30 فروردین- مهمونی خونه فروغ جون

1392/1/31 23:40
نویسنده : رضوان
501 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر باهوشم   654470x9r7or4a26.gif

پسرم امروز ناهار خونه فروغ جون دعوت بودیم و به خاله گفتیم تا رادین بیدار بشه و بیایم دیر میشه یک کم...

اما تو همیشه حدود ساعت 11 تا 11:30 بیدار میشدی...امروز قصد نداشتی زود بیدار شی...تا 12 صبر کردیم...بعد به بابا گفتم برو کنار رادین شاید کم کم بیدار بشه...که باز هم بیدار نشدی...تلویزیون روشن کردیم و صداشم یکم زیاد...و بعد بابایی هم وارد عمل شد و به کمک هر دوشون..بالاخره بیدار شدی..و سریع صبحانه را خوردی و تا از خونه راه افتادیم ساعت 1 بود ...و تا رسیدیم خونه خاله 2 شده بود.

خلاصه حسابی بهت خوش گذشت.عصر هم رفتیم پارک و تو حسابی بازی کردی...

شبم خاله فروغ شام نگهمون داشت و آخر شب برگشتیم خونه.

این سه تا عکس ها مربوط به شب گذشته ا...رادین داره بازی اختراعی خودشو انجام میده...آمدی تو آشپزخونه و آبکش را دیدی و اصرار که میخوامش...یکم باهاش فرمون بازی کردی و بعد این بازی...

مرحله اول:

مرحله دوم:

مرحله پایانی:

لازم به ذکره که این عکس به اصرار خودت که همش میگفتی عکس بنداز،انداخته شد.

خونه فروغ جون ،قبل از رفتن به پارک..

خاله فروغ میخواست ازت عکس بندازه و تو حتی واسه یک لحظه بدون حرکت نیایستادی...میدونستی واسه عکسه اذیت میکردی و دور خونه میچرخیدی...

برعکس همیشه که همش میگی عکس بنداز...و آروم می ایستی...

رادین و بابا در حال رفتن به پارک...

رادین عاشق سرسره..........

و

اصلااااااااا تاب را دوست نداره ..حتی واسه یک لحظه...

اول که رسیدیم خونه خاله تو شکلاتها را نشون خاله دادی گفتی شکلات کیه؟؟

خاله گفت مال تو ا...بخور....

و همین تعارف کوچک کافی بود که دقیقه به دقیقه شکلات بیاری بدی من تا واست باز کنم..یک کوچولو از کنار شکلاتو بخوری و بقیشو بذاری واسه من یا بابا..

اینجام تعجب کردی که چرا شکلات گِمِزا کم شده؟؟؟؟؟؟؟؟

بعدا نوشت: امروز که 31 فروردینه تو اومدی تو آشپزخونه و از من خواستی بغلت کنم...بعد گفتی سووآخه میخام (سوراخه میخوام)...منم هاج و واج مونده بودم که منظورت چیه؟گفتی سوآخه پرت کنیم توپو...

خلاصه فهمیدم منظورت آبکش تا دوباره بازی بالا را تکرار کنی...

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامي كيانا
31 فروردین 92 12:09
واي چه پارك باصفايي چه لاله هاي خوشگلي اي جونم كيفشو نيگا عزيزم با كيت ميري پارك خوشگل وروجك خوش بگذره
مهسا
31 فروردین 92 12:50
واااای چه گلهای خوشگلی... چه کیف قشنگی.... میخواستی جای خاله هم شکلات بخوری....
یه نی نی توو خواب و رویا
31 فروردین 92 15:30
وااااااااااااای فداش بشم
متین من
31 فروردین 92 15:35
امیدوارم خونه خاله خوش گذشته باشه عزیزم وای چه گل لاله های بنفشه خوشکله همیشه شادباشی
مرجان مامان آران
31 فروردین 92 18:21
واي عزيز دل مننننننننننن شيطووووووووون خوشگل عزيزم هميشه به گردشو مهمونيييييييي
مامان رضا جونی
31 فروردین 92 20:09
چی پارک خوشملی منم شکلات می خوام
مامان ترنم
2 اردیبهشت 92 8:41
ماماني نكنه شكلات گيميزا رو تو خوردي؟
مسافران آسمانی
2 اردیبهشت 92 12:55
همیشه به مهمونی و پارک رفتن... حالا چرا شکلات گمزا کم شده بودن...؟ آخی چه لاله های خوشکلی... کلا ماشااله هزارماشااله خانواده خوشکلی هستین...چقدرم به هم میاین...خدا برا هم نگهتون داره...