31 فروردین- پــــــــــــــــــــــــاشو دُختر
امروز خونه مامی بودیم و تو گیر داده بودی به من که کنترل هودشونو بهت بدم تا باهاش یکسره هود را روشن خاموش کنی...منم در حال اس ام اس دادن بودم و حوصله نداشتم و تو رو دنبال نخود سیاه فرستادم...
تا اینکه تو بالاخره رفتی سراغ مامی و مامی که دراز کشیده بود و داشت تلویزیون میدید ...
رفتی بالا سرش و گفتی : پاشــــــــــــــــو دختر
من:
مامی:
رادین:
بعدش که به کنترل رسیدی و روشن و خاموش کردن هود شروع شد...
عصر هم که میخواستیم برگردیم خونمون...داشتم قربون صدقت میرفتم و لباسهاتو تنت میکردم...تو هم خیلی خوشحال بودی که داری میری د د...
با ذوق منو بغل کردی و گفتی: دُختَر خودَمه ........
من:
رادین:
پسرم هر وقت سرت یا جایی از بدنت به جایی میخوره و دردت میاد و یا گاهی که بهت میگیم نکن و تو ناراحت میشی....سریع با بغض میگی : چی شد؟؟؟
دیشبم تو خواب که ماشا... همش در حال غلت زدنی و میچرخی یکهو با وجود بالشهای فراوونی که دور و برت بود،سرت خورد به دیوار ،حالا ساعت 5 صبح بیدار شدی و با ناراحتی همش میگفتی: چـــــــــــــی شد؟؟چی شد؟؟؟
گاهی اوقاتم که از دست من یا بابا ناراحت میشی...با ناراحتی تمـــــــــــام میگی:
کی گا می کُنــــــــــی،تـــــــــــــــو ؟؟؟(چکار میکنی تو؟؟؟)
که به قول بابا این تو گفتنت از صد تا فحش برامون بدتره ...
عزیزم وقتی میخوایی بگی دیگه نمیام...میگی: گی گِ نِنِیام
امروز صبح هم کفشتو که وقتی باهاش راه میری صدا سوت میده را آوردی تو خونه و با دستهای کوچولوت کف کفشو فشار دادی و اماااااااا از کفش صدایی بلند نشد...آخه دستهای کوچولوی تو اونقدر قدرت نداشت تا صدای سوت کفشو در بیاره...
رادین با نگرانی: کفشم بَقِش خَ آ ب شده...(برقش خراب شده )!!!!!!!!!
و با پوشیدن کفش و راه رفتن باهاش و بلند شدن صدای سوت کفش ،تموم این نگرانی ها به پایان رسید....
مامی گوشی موبایل خودشو که مال چند سال پیشش بود و دیگه نیازش نداره را داده به تو...(البته سیم کارت نداره هاااااا)-حالا امروز تو پیداش کردی و اومدی با شارژرش دادی به من و گفتی بزن برق تا روشن شه(منظورت صفحش بود) زنگ بی زَنم مَسا....
گاهی اوقاتم گوشی را میگیری دستت و میگی: بر نمیداره!!!
گاهی اوقاتم میگی: اس ام اس بدم!!!!!
اینم عکس گوشیت:
از اون روز که از خونه فروغ جون اومدیم....تا یاد پارک میفتی سریع میگی:
بی ییم پاک سُ سُ یه سوار کُنم ...تاب دوس نَدارم ...
یه جوری میگی تاب دوست ندارم که ما هاج و واج میمونیم...