8 تیر-آرایشگاه
سلام نفسم
پسر خوشگلم 5 شنبه اومدیم اراک...
جمعه هم ناهار رفتیم خونه مامان بزرگت...بعدش تو رفتی خونه و من و خاله مهسا رفتیم دیدن کیانمهر کوشولو...راستش دوست داشتم تو هم ببریم...اما چون کیانمهر پستونک میخوره ...تو را نبردم...شب هم رفتیم دیدن خاله شمسی که از کربلا برگشتن...سوغاتی برای شما بلوز و شلوار و کروات خوشملی آوردن...که وقتی تنت کردم ازت عکس میندازم میذارم تو وبت...دست خاله درد نکنه...
شنبه که امروز باشه هم اول رفتیم آرایشگاه رنگین کمان که آدرسشو از الهه جون گرفته بودم...
با خاله مهسا رفتیم...
تو آقا بودی...چیزی نگفتی و ساکت نشستی تا آقای آرایشگر موهاتو کوتاه کنه..آقا ا تعجب کرده بود میگفت رادین چند سالشه؟؟همیشه اینقدر ساکته و ...
منم کلی ذوقتو کردم...آفرین گلم...
تازه صورتتو نقاشی کرد و رادین منو تبدیل کرد به خرگوش کوچولو ناز و ملوس..
بعد از اونجا هم رفتیم خونه خاله لیلا و ترنم جون...
خیلی خوش گذشت ..جای یسنا کوچولو و مامان مهربونش حسابی خالی بود...
پروژه ترک پستونک هم فعلا در حال اجراست...جالبه تو این 27 ماه تو همیشه ظهر میخوابیدی...
اما از روز ترک پستونک به بعد دیگه خواب ظهرهات هم تموم شده و فقط شبها اونم با کلی داستان و قصه و...
خیلی بد شد که ظهرها نمیخوابی ...
رادین در آرایشگاه...
اینجا آقای آرایشگر گفت چشمهاتو ببند و تو سریع بستی...
بعدش کلی ذوق خودتو میکردی و میگفتی قصه تعریف کن چشمامو بستم...
رادین و ترنم...
راستی اینم کیانمهر کوچولوووووووووو...