15 تیر - برگشتیم
بالاخره یک هفته هم گذشت و باز از اراک برگشتیم...
تو این یک هفته خیلی بهمون خوش گذشت...
اما خب دیگه تموم شد...وای که این 10 روز آخر چقدر برای تو فرق میکرد...
بالاخره تو پستونک را فراموش کردی...
راستش تا 6 روز بعد از ترک پستونک هر شب بهانشو میگرفتی البته هر دفعه بهانه هات کم رنگ تر از دفعه قبل میشد...
اما بعد از اون دیگه بهانه نگرفتی ...تازه خدا را شکر بازم دو سه روزی میشه که ظهر ها میخوابی....اما خب هر شب باید برات قصه تعریف کنم...اونم قصه های واقعی یعنی اتفاقاتی که برای تو افتاده را باید چندین بار برات تعریف کنم تا خوابت ببره...گاهی اوقاتم میگی تعریف کن خُب بگم...بعد من هر کلمه ای که میگم میگی خُب خُب...
اما از پوشک هنوز کامل گرفته نشدی...شبها را که پوشکت میکنم..اما روزها هر 45-50 دقیقه یکبار میبرمت دستشویی و مشکلی پیش نمیاد...اما خودت نمیگی که جیش داری...هر موقع ازت میپرسم میگی نه ندارم...
اما خوشبختانه برعکس بقیه بچه ها پی پی تو میگی و وقتی میبرمت دستشویی راحت پی پی میکنی و اصلا نمیترسی...
امیدوارم این یک ماه رمضان که اکثرا خونه هستیم تو هم همکاری کنی و با پوشک هم بای بای کنی...
جدیدا وقتی میخوایم از خونه بیرون بیایم میپرسی کجا میخواییم بریم..هر جا را که بگم تو با ناراحتی میگی نه نمیام...فقط باید بگم میخوایم بریم گردش تا تو راضی بشی و بیای..
گلم پنجشنبه عصر رفتیم بهشت زهرا و تو ذوق کنان میگفتی آخ جون آمدیم پارک بریم سرسره بازی...خلاصه که حسابی ذوق میکردی فکر میکردی اومدی پارک...
افسانه جونو اونجا دیدی بهش میگفتی پس ریو کوووووووووو؟؟؟عاشق ریوی افسان جونی...خلاصه وقتی میخواستیم برگردیدم گفتی من پی پاید دوست ندارم(پراید) ریو دوس دارم...
شبش هم بابا ساعت 9 رسید اراک و سریع آماده شدیم رفتیم پارک ...چون مهمون عمو شهابت بودیم منتها شام را آورده بودند پارک...
حسابی بهت خوش گذشت با سعید و زهرا و عمو معین اینقدر توپ بازی کردی که دیگه نای بلند شدن نداشتی ...اما پُرو پُرو میگفتی حالا بریم سرسره بازی...یکبار با بابا رفتی و کلی بازی کردی بع هم با عمو مسعود..
ساعت 1 هم برگشتیم تو هم تو ماشین خوابت برد تا صبح
جمعه که چه عرض کنم ساعت 1 ظهر جمعه...
خلاصه که عاشقتم با تمام وجودددددددد
رادین و بابا بزرگی....
بابا بزرگ داره به رادین تخمه میده....
رادین در حال تماشای کارتون باب اسفنجی...
ای جونم گل پسر متوجه مامان شد...
در مورد لغات انگلیسی هم که در حال پیشرفتی...تا آسمونو میبینی میگی کِلود دووو؟(ابر دووو؟؟؟)
یکروز هم داشتی کارتون پلنگ صورتی را میدیدی گفتی دست پلنگ صورتی چیه؟گفتم چتر ...تو گفتی نه آمبِرِلاااااااااا.....
بعدا نوشت:
1- امروز برای اولین بار بعد از اینکه خودتو خیس میکردی بدو بدو میامدی پیشم و میگفتی مامان جیشم داره میریزه و سریع میرفتی طرف دستشویی....اما چه فایده کار از کار گذشته بود...
2- بابا داشت بادکنکتو باد میکرد که یکدفعه تو محکم زدی روش ،همون موقع بادکنک ترکید...جالبه بجای اینکه بترسی همش دنبال بادکنکت میگشتی و میگفتی پس بادکنکم دووووووووو؟؟ گفتم مامانی ترکید بعد غُر میزدی و میگفتی نایِنجی ا دوو؟؟(نارنجی ا )