رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

8 مرداد - اسب سواری

1392/5/9 0:52
نویسنده : رضوان
697 بازدید
اشتراک گذاری

سلام زندگی مامان  شکلک های شباهنگ Shabahang - Hello: 2

گلم امروز روز 21 ماه رمضانه... و تو چون صبح زود بیدار شدی..الان داری چُرت نیمروزیتو میزنی...

چند روز پیش بابا تو را سوار روی پشتش کرد و یه جورایی شد اسب و تو سوار بر اسب کیف میکردی....و اون بالا واسه خودت شعر هم میخوندی...

تا اینکه دیگه ول کن نبودی و نمیذاشتی بابا نفسی تازه کنه...

حالا که این بازی حسابی به مذاقت خوش اومده...

فردای اونروز اومدی پیش منو گفتی مامان....در حالیکه همش سرتو به علامت بله بالا و پایین میدادی...لُفطَن اسب میشی؟؟؟ و تند تند سرتو تکون میدادی و میگفتی اینجویی کن...

منم اصلااااااااا متوجه نشدم چی میگی سوال...برای اینکه دست از سرم برداری دو دفعه سرمو تکون دادم و رفتم و تو یکهو ذوق مرگ شدی اساسی...

منو میگی داشتم از تعجب شاخ در میاوردم...گفتم یعنی اینقدر سر تکون دادن من جذابه که رادین اینـــــــــــــقدر خوشحال شد...

بعد دیدم بـــــــــــــــــله منتظری که خم بشم و بشم اسب جنابعالی....

خلاصه که شرمندت شدمقهر و تو کلی ناراحت...

دوباره چند دقیقه بعد اومدی و میگی مامان اجازه میدی؟؟؟؟بعد بلافاصله گفتی بگو اجازه میدم ...بگو اجازه میدم...

گفتم چی؟؟؟

گفتی :اسب میشی؟؟؟؟؟؟؟؟ از خود راضی

حالا 10 دقیقه به افطار بود و منم که حســــــــــــــابی گرسنه...همش یه چشمم به ساعت بود و یک چشمم به تلویزیون که کی اذون میدن..خلاصه حــــــــــــــسابی شاکی شدم وگفتم بذار بابا از سرکار بیاد...فقط باباها میتونن اسب شن..... 

گل مامان رفته خرید واسه خودش شیر خریده...البته با بابا........

پسری داره اسب سواری میکنه...اونم لحظاتی قبل از خوابیدن...

و رادینی بعد از یه اسب سواری حسابی...خوشحال و سرحال...

بعدا نوشت:

کلا وقتی بابا پای لپ تاپه دیگه جای ثابت تو روی پاهای باباست...یعنی سر تو دقیقا جلوی مانیتوره و دستهای کوچولوت رو صفحه ماوس...

دیگه بابا با چه دردسری به کارهاش میرسه بماند....

حالا امشب تمام این مسائل بر قوت خود باقی بود و البته این وسط تو همش میگفتی دادین ببینم...فیلمهایی که از خودت گرفتیم و تو هارده را میگفتی...

تا اینکه کاسه صبر بابا لبریز شد و گفت رادین نکن نکن....

وای یکهو تو ناراحت شدی و اومدی بغل من...بغض کرده بودی و میگفتی چی یا بابا میگه نکن نکن..؟؟؟؟

منم گفتم خب نباید مزاحم کار بابا بشی و ....

تا اینکه تو عصبانی تر از گذشته شدی و رو به من کردی و گفتی: به بابا بگو، چی یا ؟به پسرم گفتی نکن نکن؟؟؟؟

وای که مُردم از خنده ...اما تو ول کن نبودی و میگفتی زود باش بگو...خلاصه منم به بابا گفتم:چرا به پسرم گفتی نکن نکن...

خلاصه که بابا کلی معذرت خواهی کرد.....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامی
8 مرداد 92 17:05
اسب سواری خوش میگذره
مامان بردیا
8 مرداد 92 19:28
ای جانم مامانی خیلی بلایی ها.طفلک بابای رادین.درست مثل بابای بردیا
مامان بردیا
8 مرداد 92 19:29
ماشالا...پسملمون بزرگ شده دیگه.خودش میره خرید.مامانی کم کم باید آستین بالا کنی براش
ساراکوچولو
8 مرداد 92 21:52
چه اسب سواری جالبی...ممنون گلم به وبم سرزدی وتولدسارا تبریک گفتی دوست عزیزم..بوس برای رادین جون
میترا
9 مرداد 92 10:46
وای چه قدر اون عکسش که از خرید برگشته دئست داشتنی خوردنی
مسیحا
9 مرداد 92 13:05
خب مامانی پسرمون سوارکاری دوست داره یا اینکه براش یه اسب بخرید یا همچنان خودتون سواری بدید
خاله مرمر
9 مرداد 92 18:23
وای رضوان جون منم شدیدا درباره اسب باهات هم عقیده ام. منم همش به ریحان میگم فقط باباها میتونن اسب بشن این فینگیلیها رو جون به جونشون کنی معذرت نمیخوان اما کافیه یه کار بد باهاشون بکنی حتما باید بگی معذرت میخوام. واقعا سلطنت میکنن
مهسا
10 مرداد 92 3:04
چه قد پر رویییییییییییییییی تو. اینجوری کن سرتو!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! سیاستی داریااااااااااااااااااااا از حالا
ღ مامانِ آینده یه فسقـِــلی ღ
10 مرداد 92 18:51
سلام چه قالب شادی انتخاب کردین... ممنون از حضور ِ گرمتون در وبلاگ ِ فسقلی آینده ی ما
mamane radin
11 مرداد 92 2:23
afarin be gol pesar ke mardi shode bara khodesh radinam khealii asb savarii dost dareee
یاشار
11 مرداد 92 14:23
سلام به رادین و مامان گلش که دیگه به ماسر نمیزنن حالا تازه اول کار بابایی آخه میدونی یه مدت دیگه باید بشه کیسه بوکسه رادین تا بزرگ بشه بابایی باید تمام دوره های ورزشهای رزمی و غیره رو بگذرونه یاشار من حالا در مرحله کشتیه
مامان ترنم
12 مرداد 92 11:28
رادين اسب سواري خوش مي‌گذره؟؟؟
مامان ترنم
12 مرداد 92 11:31
چه اصراري هم داشته كه تو با بابايي سر رادين دعوا كني؟ خوشم مياد اگه ماها از حقمون بگذريم اين فينگيلي ها از حق خودشون نمي‌گذرن و حقشون رو از حلقمون بعضي‌ها مي‌كشن بيرون.
مهدیه
12 مرداد 92 16:25
سلام
وای عزیزممممممممممممم
الهی فداش شم
ماشالله خیلی با نمکه کوچولوت
هزار ماشالله هزار ماشالله
خدا حفظش کنه براتون
بیچاره باباش خسته کوفته بهر امیدی از سرکار میاد خونه باید چه کارایی بکنه
ایشالله یه روزی بره واسه خودشو و خانومش خرید و شما هم سایتون بالا سرش باشه

ان شاا...ممنون عزیزم

✿♥✿ مامان و بابای محمدپارسا ✿♥✿
12 مرداد 92 17:01
سلام محمد پارسا در مسابقه ی نینی شکمو شرکت کرده کدش 578 هست تشریف بیارید وبلاگ و عکسشو ببینید اگر خوشتون اومد فقط کافیه کد 578 و به 20008080200 ارسال کنید تا عید فطر بیشتر مهلت ندارم ممنونم اگر اینکارو انجام بدید چون خیلی دوست دارم عکسش توی مجله چاپ بشه با تشکر از لطفتون
مهدیه
12 مرداد 92 17:09
آپیدم مامان رادین
مهدیه
12 مرداد 92 17:22
راستی منم یه داداش کوچولو دارم اینم عکسش الان مخصوص تو رفتم آپلود کردم و اومدم اسمش ماهان هست و الان 2 سالشه اینقد هم شیطون و بازیگوشه که خدا میدونه منو که خسته کردی با شیطونی هاش به امیر گفتم من دیگه از بچه داری خسته شدم ما حالا حالاها بچه دار نمیشیم فکر کن این بچه باهامون چی کار کرده که منی که عاشق بچه بودم دیگه الان اعصاب هیچ بچه ای رو ندارم که بخوام بزرگش کنم ولی با این حال خیلی دوسش دارم خیلیییییییییییی اینم عکسش http://tinypic.com/view.php?pic=2isb2gp&s=5
شهرزاد
15 مرداد 92 15:08
وااای قربونش برم چقدر بزرگ شده به نظرم...از بس وقت نمی کنم بیام دیدنش الان که دیدمش واقعا" بزرگتر و خوشگلتر و حتی توپولی تر شده ! آره رضوان جووون؟ غذا خوردنش بهتر شده؟ توپولی تر شده انگار


خدا از دهنت بشنوه...راستش جدیدا مغز بهش میدم
مریم (مامان ارمیا)
23 مرداد 92 18:41
ای جانم ، قربون پسری مهربون که واسه مامانش میره خرید