2شهریور - 29 ماهه من
وقتی خدا می خواست تو را بسازد،
چه حال خوشی داشت،
چه حوصــله ای !
این مـوهــا، این چشم هــا ....
خودت می فهمــی؟
من همه اینها را دوست دارم.
برو ادامه مطالب....
29 ماهگیت مبارک نفســـــــــــــــــــــم
الهی فدات شم که میخوام یکی دیگه از شیرین زبونیاتو بگم....
چند وقته که هر چیزی که تو تلویزیون -خیابون و... میبینی و خوشت میاد ...
با اون صدای نازت میگی :اینو بَیام می خَیی ؟(برام میخری؟)
بعد هم زل میزنی تو چشمام و منتظر جوابی...اونم فقط مثبت...
وقتی هم که میگم بــــــــــــــــله پسرم...
یه جوریی ذوق میکنی و چشمهای خوشگلت از خوشحالی برق میزنه ...که قنـــــــــــد تو دلم آب میشه...انگار که همین الان برات خریدم و دادم دستت...
فکر کن
حتی برچسبی که یک مغازه پشت شیشه مغازه اش زده بود و نوشته بود کارت هم قبول میکنه...را دیدی و گفتی بیام می خیی؟؟؟
به خدا عاشقتم اونم با تموم وجودددددددددد
راستی یکروز که داشتی برنامه باب اسفنجی را نگاه میکردی...
وقتی تو فیلم دست آدمه اومد و باب اسفنجی تبدیل به اسفنج شد و کلی وسایل را تمیز کرد...تو خیلی خوشت اومد و همش میگفتی دست را بذار...
منم اسفنج آوردم و نشونت دادم و گفتم رادین این باب اسفنجیه ا که تو سی دی ات دیدی...
حالا با اینکه عروسک باب اسفنجی را داری...بازم با اسفنجه بازی میکنی و میگی اینه باب اسفنجی....
نفس که میکشی، آرام میشوم
دلت که میگیرد،آه که میکشی، زار میزنم؛
لبخند که میزنی، ذوق میکنم ...
ازابتدا
جزئی از همیم؛
درد میکشم
به دنیا میآیی ...
کودک هستی، همبازیات هستم؛
مدرسه میروی، همکلاسیات؛
بزرگ میشوی، دوست بیکلک...
و بزرگتر که میشوی
غریبه میشوم ،،گاهی ...
یادت نرود،
من همانم که هم بازی تو بودهام
همانقدر کودک
همانقدر ساده که هرچه گفتهای، باور کردهام
من همانم که هستم.....
عاشقانه دوستت داشته و خواهم داشت.....
چه تو مرا دوست بداری و چه نه.......
اینم یه عکس از مامانهای زحمتکش ...