11 شهریور - مهمونی ها و یک عالمه عکس
سلام پسمل نانازم
عشقم از روزی که اومدیم همش مهمونی وای که چقدر خوبه....
جمعه ناهار که خونه مامان بزرگت بودیم...
شام هم مهمون دایی جون بودیم وبلای گوارشون...
اما از شانس ما تو ساعت 6:30 خوابت برد تا 8 شب در حالیکه همه ساعت 6 رفته بودند گوار و مشغول چیدن انواع سبزیجات و ... شده بودند...
خلاصه که چون هوا تاریک بود ما راه را اشتباه رفتیم و مجبور شدیم کلی راه را برگردیموووخلاصه که ساعت 9:30 بالاخره رسیدیم...
.وای که چقدرررررررررررررر هوا سرد بود...اصلا فکرشم نمیکردم که هوا به این گرمی و اینجااااااااا اینقدررررر سرد....خوبه کاپشنتو با خودمون برده بودیم...
خلاصه ساعت حدود 3 رسیدیم خونه...و جنابعالی تازه ساعت 4 صبح خوابیدی...و بابا هم بلیط ساعت 4 داشت که بره تهران....
شنبه هم من تو را گذاشتم پیش مامی و رفتم خونه ساره جون....بعد ار 2 ماه بالاخره دیدمش...یکمی نی نی تو دلیش بزرگ شده بود...ای جونم......تا غروب اونجا موندم...
یکشنبه شام هم مهمون دایی حمید بودیم ویلاشون در خانه میران....
ما هم تنها بودیم چون بابا رفته بود تهران...کلی جاش خالی بودددددددد
پسرم خوبیش اینه که تو ،تو فامیل بابا اینا و فامیل خودمون تکی....یکدونه ای...
اینقدر که این چند روزه همه قربون صدقت رفتن که دیگه یواش یواش منم بهت حسودیم شد...
تو مهمونی :
رادین رو کرد به مهسا(عروس خانم) : مهسا بویو با پِمان بی یَقص..(برو با پیمان برقص).
بقیه:
و اینطوری شد که سوال و جوابها آغاز شد...
رادین منا با کی برقصه؟
رادین:ناصر
مسعود؟
محیا
مهدا؟
عمو کسری
مامان بزرگ؟
نمی دونم ...
وای که همه از خنده رودِ بُر شده بودن...
یکهو مهدا جون اومد پیشم و گفت واییییی چقدر بچه شیرینه...دلم بچه خواست...گفتم خُب زودتر بیار دیگه....
مهدا جون:باااااشه...
الهی فدات که بقیه را هم به هوس انداختی تا نی نی بیارن...
خبر خوش: امروز عصر قراره بعد از چنذ ماه یسنا جونو مامان مهربونشو ببینیم...آخ جووووووووووووووون
عکسها در ادامه مطالب....
رادین و بابا در گوارررر
رادین ...بابا ... و مامان جون (مامان بابا )
دیروز رفتیم بیرون خرید....مهسا جون میخواست کادو واسه ترنم جونی بخره...منم گفتم ای داد بیداد الان رادین هر چی اسباب بازی ببینه میخواذ...
اما در کمال تعجب اصلااااااااا چیزی نگفتی...فقط به اسباب بازیها نگاه میکردی و اونایی که شبی اسباب بازیهای خودت بود را نشون میدادی و میگفتی مث ِ مال ِ منه...
منم خیلی تحت تاثیر اخلاق خوبت قرار گرفتم و یواشکی برات فرغون خوشملی خریدم...
رادین و فرغونش.......
مامان و رادین آماده رفتن به خانه میران....
من و گلم در خانه میران...
رادین و عمو معین...
و
رادین و بابا بزرگش...