رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

5 شهریور- تولد

1392/6/16 14:46
نویسنده : رضوان
398 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم yg8.gif

اینروزا طولانی تابستون با وجود تو،،،، با وجود شیطنت هات و شیرینیات برامون راحت تر میگذره...

خدا را هزارررررر مرتبه شکر به خاطر وجود تو در کنارمون...

بریم سراغ شیرینیات...

برو ادامه مطالب...

پسرم از روزی که جناب سروان آمدن خونمون همش میگی بی ییم پیش نَتیم ... میگم متین اما میگی نه نَتیم

چند روز پیش خونه مامی بودیم و من بعد از ناهار چرتی زدم...وقتی بیدار شدم یکهوووووو اومدی بغلم و به خاله مهسا گفتی اینقدر مامانمو دوست دارم....

چند لحظه بعد دوباره رو به خاله کردی و گفتی دلم برای مامانم تنگ شده بود...

همش هم نگران بودی که نکنه بخوام دوباره بخوابم

بابا چند روز پیش بهت گفت رادین تو یار بابایی؟ تو گفتی نه من یار مامانمم..و اومدی بغلم ...قیافه بابا اون لحظه

تو روز چند ساعت یکبار هم میای بغلم میکنی و میگی دختر خودمه(اونم با عشق)...هر چقدر بابا اصرار کرد که اونم بغل کنی ...نکردی...که نکردی...

بازم بابا

چند روز پیش بهت گفتم رادین بریم اراک خونه معین؟گفتی نه

گفتم بریم خونه افسانه جون..گفتی:نه

گفتم بریم خونه یسنا...یکهو گفتی آیـــــــــــه...

خلاصه عصرش رفتیم خیابون که تو همش میگفتی خُب بی ییم خونه ترنم... خونه یسنااااا...

گفتم چشم بذار بریم اراک...

تا اینکه جلوی در یه خونه ایستادیم تا مامی که تو مغازه ای کار داشت بیاد ...

تو هم گیر داده بودی به زنگ خونه که میخوام کُمکِه (دکمه) بزنم...گفتم نه گلم زنگ خونه مردمه...تو گفتی نه خونه یسنااااِِِِ خونه ترنمهِِِ...زنگ بزن بی یمم خونشون...

گلم فردا تولد عمو سعید ا...تاریخ تولدش خیلی خوشمله 66.6.6 اما چون ما فردا شب ان شاا... میخواییم بریم اراک...خاله مهسا امروز ناهار دعوتمون کرد خونشون و عصرشم مراسم تولد و کیک خوران داشتیم...

اول تو فکر میکردی تولد خودته..اما بعد توجیه شدی و همش میگفتی تولد سعید اااا

خلاصه تو اول برای ناهار با عمو سعید رفتی پشت بام و جوجه ها را شما مردهای خونه درست کردید و...

دیگه ناهاری که دستپخت خودته...حتما خوردن داره....

اینجا هم عصر شده و مراسم تولد مبارک به قول تووو

دور دهن رادینوووووووووو بستنی شکلاتی خورده بود و خلاصه....

وای که چقدر کیکش خوشمزه شده بود...دست خاله مهسا درد نکنه...

اینجا هم در ِ جای لوازم آرایشی منو برداشتی و کردی کلاه ماشین پلیست...

میگفتی ماشین پلیسم از خَمام در اومده...موهاش خیسه....

کلاه بکنه سرش...

راستی 14 ام هم تولد دعوت شدیم....تولد ترنم جونی...هوراااااااا

بعدا نوشت:

الان ساعت11:44 شب ا و همین الان این اس ام اس از طرف دایی سهند (پسر خاله گلم) اومد...

عینا مینویسمش:

این عشقو بردار بیار اراک

بابا ترکیدیم

آخ چ دلم میخاد باش ی پیتزا بزنم...

منم جواب دادم:چه جالب فردا شب ایشاا... میایم...

دوباره جواب داد:

جدی؟!

عشقه منه به مولا

دارم میترکم

رسیدید ی اس بزن

از طرف من هم الان چ خوابه چ بیدار

ی بوسه آبدار ازش بکن

شب ب خیر

میبینی نفسم چقدر همه دوستت دارن و واسه دیدنت لحظه شماری میکنن...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مامی
5 شهریور 92 23:33
تولد عمو سعید مبارک
الهه مامان یسنا
6 شهریور 92 11:24
الهی دورش بگردم اومدی اراک در خدمتیم رادین جونم دلم ما هم برات تنگ شده عزیز دلم. تولد عمو سعید مبارک باشه .قربونت برم که این همه مهربونی


ممنون خانوم گل
مامانٍ توت فرنگی
6 شهریور 92 11:28
ماشالله از بس خوش زبونه
همه عاشقشن

خدا برات حفظش کنه


مرسی عزیزم
ساراکوچولو
6 شهریور 92 12:41
تولد عموجون مبارک...مرسی گلم بهم سرزدی...راستی یک سربیا چون دخترخاله ام جشن تولداومده بود دستهاش نقش حناکرده بود البته اینجا همیشه مادستمون نقش حنامیزنیم ..عکسش گذاشتم
مهسا
6 شهریور 92 15:42
تولد عمو سعید مباااااااااارک دایی سهند و بگوووپیتزا
رضوان
6 شهریور 92 16:14
ای جووووووووووووووونم
خیلی بامزه بود اون تیکه ای ک واسه ماشینش کلاه گذاشته و میگه رفته حمام

قربون این همه شیرین زبونی

خدا ی رادین اینجوری هم ب من بده دیگه دیگه تفاهمامون کامل میشه




ایشاا.... :d
رضوان
6 شهریور 92 17:17
اخه هییییییییییییییییییییییییچ کامنتی واسم نیومده از دست این بلاگفا نمیدونم چیکار کنم اگه دوست داشتی میتونی کامنتتو بازم تکرار کنی اخه دوس دارم بدونم چ نوشتی واسم خوووووووووووووووووووو
مهدیه
7 شهریور 92 0:28
سلام
تولد آقا سعید مبارک
آخییییییییییییی مث داداش من اونم به بریم میگه بی ییم به بیا هم میگه ایا
چه جالب !
راست میگن دیگه
ماشالله پسملت خوشجله و نازه
ماشالله هزار ماشالله و الله اکبر خدایی نکرده چشم نخوره حالا این فینگیلی مامانش غصه بخوره
عزیزم چقدر خوب افتاده تو این عکس آخری
سفید بهش میاد انگار

ممنون عزیزم...نظر لطفته
مامان ترنم
7 شهریور 92 8:17
خوش به حال رادين نيومده چقدر ازش وقت قبلي گرفتن پيتزا ، تولد ، عروسي ، مهموني.... خوش بگذره بهت عزززيزززم.


ممنون خاله جونی
خاله مرمر
7 شهریور 92 13:38
سلام رادین جونی و سلام رضوان جونی
شرمنده که این مدت نبودم
رضوان جونی خوب واسه خودت کیف میکنی با این پسرتااااااااااا، مادر و پسر هی واسه هم لاو میترکونین اونوقت بابایی بیچاره هم فقط شاهد ماجراست زودی یه دختر بیار که بره تو گروه بابایی
راستی تولد عمو سعید هم مبارک، واقعا تاریخ تولدش قشنگه ایشاالله خیرشو ببینه


ممنون عزیزم..دلم واستون تنگ شده بود هاا
خاله مرمر
7 شهریور 92 14:11
عزیزم برو خصوصی
مرجان مامان آران
7 شهریور 92 17:23
قالب نو مبارکککککککککک خیلی خوشگلههههههههههههه تولد عمو حونم مبارکککک قربونت برم شیرین شیطونننننن
ساراکوچولو
7 شهریور 92 19:40
میدونستی مامعتقدیم که قرمزی رنگ حنا خوشبختی میاره وبوی حنا خیلی دلخوشی داره...وقتی ببینی دستت اینقدر زیباست به خصوص شب عروسی ات تا یک هفته رنگش رودستته واگر نقش ونگارباشه چه احساس خوبس خواهی داشت..افسوس اسن خیلی هانمیدونن...عزیزم اینجا شابلون حنا تادلت بخواد هست اگروست داشتی برات میفرستم اتفاقا ست دست وپا وبدن وبازو هم داره که اگه تومجلس ها بزنی خیلی خوشتیپ میشی...هدیه ازطرف من وسارا جون

ممنون عزیزم...لطف دارید

مامان آیسا
8 شهریور 92 17:52
تولد عمو سعید مبارک
مریم (مامان ارمیا)
9 شهریور 92 3:11
تولد عمو سعید مبارک به به چه کیکی خاله مهسا چه کدبانوی قابلیه بوووووووووس برای رادین خوشمزه خودم
مامي كيانا
9 شهریور 92 11:24
بابا طرفدار هواخواه كشته مرده خواستنيه ديگه از بس شيرين زبونه خوش بگذره تولد عمو جون هم مبارك تاريخ تولدش خيلي باحاله
mamane radin
11 شهریور 92 1:57
bah bah che naharee khoshmazeiiii daste agha radin dard nakoneeeee