رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 19 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

14 آبان - رادین و کامپیوتر

1392/8/14 19:44
نویسنده : رضوان
527 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم همه زندگیم

الهی مامان فدات بشه که تو هم عاشق کامیپوتری ...از حالایی وقتی داره برنامه ای باز میشه ،میگی مامان صبر کن دارد لود میشه...

براحتی نرم افزار نقاشی و ماشین حساب کامپیوتر باز میکنی و باهاشون کار میکنی...

این نقاشی که چه عرض کنیم این شکلها را تو چند روز پیش با paint کشیدی و من واسه اولین بار دیدم که چیز جالبی از کار دراومده و سیوش کردم...

حالا شاید قبلا هم میکشیدی و میبستیش...

خیلی راحت میری رو قسمت edit colorو رنگ مداد را عوض میکنی و شکل دیگه ای میکشی...بدون اینکه من کمکت کنم...

اینم اولین کار هنری پسرم با کامپیوتر

سطل رنگی را دیدی و گفتی مامان سطل زباله را بزنم....قهقهه

خلاصه که من را کشتی ...اصلا نمیذاری یک ثانیه پشت لپ تاپ بشینم...

الانم خوابی و اومدم تا با خیال راحت آپ کنم...

نرم افزار انگلیسی تاتی را هر روز میبین...حالا امروز اومدی و

رادین:یک - دو- سه -......-10- تر تیین (13) فور تین(14) و...

خلاصه کلا انگلیسی و فارسی را قاطی کردی...

فرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشتهفرشته

از یک ماه پیش که دوست خاله مهسا اومده خونمون ...یکهو دیدم تو یکی از عکس برگردوناتو که مخصوص دستشویی و دستشویی رفتن تو ا را چسبوندی تو اتاقت کنار مترت...

منم تعجب کردم چون اصلا اجازه نمیدم اونا رو ،روی دیوار اتاق بچسبونی...

خلاصه یکروز که حواست نبود منم اونو از روی دیوار کندم و چسبوندمش تو دستشویی پیش بقیه عکس برگردونا...

بعد از چند ساعت تو متوجه شدی و بدون اینکه چیزی بهم بگی از تو دستشویی کندیش و دقیقا سر جای قبلی چسبونیدش یعنی تو اتاقت...

منم ناراحت شدم و گفتم پسرم باید اونو تو دستشویی بچسبونی نه اینجا...

یکهو تو گفتی دوست مهسا که اسمش مهسا بود...اون بهم گفت اینو بچسبونم اینجا...حالا از اون روزه هر چی بهت میگم بابا اون اشتباه کرده...میگی نه مهسا گفته بچسبونش اینجا(اسم دوست خاله هم مهساست) و نمیذاری بکنمش...فقط هم باید همین شکل عکس برگردون باشه و نه شکل دیگه ای...

بازم چند روز پیش داشتم طبق معمول اسباب بازیهای تو را جمع میکردم...

رادین: داری خونمونو مرتب میکنی مامان؟

مامان:بله

رادین:آفــــــــــــرین  تشویق

قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

من تو اتاق مشغول خوندن کتاب بودم ...

رادین یکهو وارد اتاق شد و گفت:مامان خانوم داری چکار میکنی؟؟؟

شیطانشیطانشیطانشیطانشیطانشیطانشیطانشیطانشیطان(عاشق این شکلکی)

یکروزم در یخچال را باز کردی و گفتی مامان تخم مرغ داریم؟؟

گفتم بله و تو بی مقدمه گفتی آب میخوام...

وقتی آب را خوردی گفتی آخیش خنک شدم...

خوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزهخوشمزه

من مشغول تماشای تلویزیون بودم که اومدی پیشم و گفتی:پاشو بیا بهت اجازه نمیدم تلویزیون ببینی...

متفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکرمتفکر

یکروز هم داشتم گوجه خشک میکردم...گوجه ها را دیدی و کلی غصه خوردی که گوجه ها پیر شدن...

تعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجبتعجب

رادین موقع خواب در تختخوابش

یکهو حسابی ذوق زده شدی و گفتی از من وقتی پشتم بهت عکس بنداز...

راستی اون خورشید را میبینی بالای تختت...

اونو انجا گذاشتیش چون میگی خورشید بالاست تو آسمونه...

شبها هم میخوایی بخوابی برعکسش میکنی یعنی روش سمت دیوار میره...چون خورشید خانومم میخواد بخوابه...خنده

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (22)

مهسا مامان نویان
15 آبان 92 0:19
قربون این پسر باهوش ماشالله دیگر داره استاد میشه توکامپیوتر
مامی
15 آبان 92 15:48
ماشاا....به این دقت اول خورشید خانوم می خوابه بعد رادین
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
15 آبان 92 16:13
وااااااااااااای چه با مزه کشیدیش خاله... رضوان جون فکر کنم از دست رادینی میترکی از خنده... آخه تخم مرغ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ میخواست چکار؟؟؟؟؟؟؟؟
mamane radin
15 آبان 92 22:44
bah bah afarin be in ghande assale bahooosh booos baraye radiin joonam
مریم مامان ارمیا
16 آبان 92 3:00
آخه به چه زبووونی بگم من عاشق شیرین زبونیاتم رادین عسلی  
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
16 آبان 92 3:40
سلام عزیزم من اپم بدو بیا
مامان امیرعلی
17 آبان 92 0:31
,واقعا من با این جمله آخریتون موافقم عزیزم . ماشالله به رادین جونم با اجازه لینک کردمتون
مامان رادین
17 آبان 92 0:45
آفرین آقا رادین. پس شما هم مشدی شدیم . زیارت قبول عزیزم.
مامان ترنم
17 آبان 92 8:59
رضوان جون تو چرا حالا تو كل خونه گير دادي به اين برچسب كوچولو آخه . خوب وقتي مهسا گفته بايد اونجا باشه ، بايد باشه ديگه چرا اينقدر اصرار مي‌كني؟؟؟؟
مامان ترنم
17 آبان 92 9:00
قربون اون نقاشي قشنگت رادين جون. خيييليييي خوشگل كشيدي عزيزم.
مامان ترنم
17 آبان 92 9:01
اونوقت تخم مرغ چه ربطي به آب داشت؟؟؟؟؟


دیکه باید از رادین پرسید...والا ما هم موندیم توش
مامان امیرعلی
17 آبان 92 21:25
خاله جونم آپیدممممممممممممممممم
الهه مامان یسنا
17 آبان 92 22:07
مامي كيانا
19 آبان 92 12:42
اي جانم گوجه ها پير شدن راستي گوجه رو براي چي خشك مي كنيد؟ مصرفش چيه؟ رادين جونو ببوس كه اينقدر شيرين زبون شده
رضوان
پاسخ
راستش گوجه ها را که خشک کردم میذارم تو فریزر..گاهی اوقات که نیاز به گوجه دارم و در دسترس نیست از اونا استفاده میکنم
مامان امیرعلی
19 آبان 92 14:51
مرسی عزیزم که به ما سر زدین راستی شما مشهدی هستین؟
رضوان
پاسخ
نه گلم ما اراکی هستیم و ساکن تهرانیم
مامان بردیا
20 آبان 92 20:55
ماشالا هنرمند
مرجان مامان آران و باران
21 آبان 92 2:04
ای جانمم افرین هنرمندددددددددددددد اخی چقدر بامزست خورشیدرو برعکسم میکنه شباااااااااا
مامان ترنم
21 آبان 92 11:09
دل را اگر از حسین بگیرم چه کنم ؟ بی عشق حسین اگر بمیرم چه کنم ؟ فردا که کسی را به کسی کاری نیست دامان حسین اگر نگیرم چه کنم ؟ توي اين روزهاي محرم اگر دلتون شكست التماس دعا.....
مامان امیرمهدی
21 آبان 92 11:35
سلام رادین کوچلولو. چه پسر نازی هستی.انشالا خدا برای پدرمادرت نگهت داره. مرسی که از وبلاگ ما دیدن کردید بازم به ما سر بزنید
یک عاشقانه آرام
21 آبان 92 12:48
مرسی عزیزم که به فکرمی
مامان آریا
24 آبان 92 13:22
بابا پیکاسو... رادین خان فکر کنم دوتایی با اریا یه جا کلاس نقاشی میرین خاله... خیلی شبیه هم میکشین
خاله مرمر
24 آبان 92 21:03
سلام من الان خیلی خجالتیم میدونم خیلی وقته نیومدم و خیلی شرمندم قول میدم امتحانم رو که دادم بشم همون خاله مرمر فعال هزار ماشاالله به گل پسرم که هم تو این چند وقته خیلی بزرگ شده هم جیگر بچم میخواد پیکاشو بشه، خیلی هم نقاشیش قشنگه. بچم صاحب سبکه بعععععععععله خو تقصیر رادین نیست که خاله مهسا گفته باید اونجا بچسبونه. بچم حرف گوش کنه کاریشم نمیشه کرد