30 آبان- شهزاده رویای من
سلام شهزاده من
مامان چی بگم از شیرینیات دلم میخاد همشونو اینجا ثبت کنم که یادم نره...
اما خب بازم نمیشه.
یادمه روز عاشورا که رفته بودیم هیئت ببینیم...
حالا تو اون شلوغی تو واسه خودت سوار بر کالسکه اینور و اونور میرفتی و یکهو زدی زیر آواز
ی شب تو خواب وقت سحر
شهزاده ای زرین کمر....
اما خب خوندنت زیاد مفهوم نبود و فقط من و مامی میفهمیدیم...
حالا تو اون شلوغی از دست تو و کارات خندم گرفته بود....
از بس که عشق ماشینی تقریبا اسم بیشتر ماشینهای دور و برمونو یاد گرفتی...
افسان جون:ریو
میگم اسم ماشین عمو مصطفی چیه:نِگان...(مگان)
جالبه عمو مصطفی قبلا زانتیا داشت و ما نمیدونستیم ماشینشونو عوض کردن...روز تاسوعا که اومدن اراک و ماشین و تو حیاط پارک کردن تو رفتی به تماشای ماشین...
گفتی اسم این ماشینه چیه؟منم ندیده گفتی رادین تو که میدونی زانتیا ا دیگه...گفتی نه چراغش مثِ L90میمونه...یعنی هنگ کردم...میدونستی زانتیا نیست و البته L90هم نیست فقط چراغاش شبیهL90ا....آمدم دیدم بله به قول جنابعالی زانتیا نیست...
مانی و مهدیه:l90 با پیکان...
ماشین خاله مهسا و خاله شمسی:پراید
به هرکسی هم که میشناسی میرسی میگی ماشین شما چیه؟
و خلاصه ماشین همه را میشناسی...
و جالبتر اینکه عاشق 206 هستی....
و اینکه هر ماشینی که تو خیابون ببنی و اسمشو ازت بپرسم اگه قبلا یاد گرفته باشی بلا استثنا بدون اینکه بخوای زیاد فکر کنی درست جواب میدی...
ماشا... به پسرم...
بابا اینروزا بهت یاد داده سرتو نشون میده میگه رادین این تو چیه:
رادین:مغز با هوش سرشــــــــــار
و البته خاله پانته آ هم بهت یاد داده که وقتی ازت میپرسیم IQ چنده؟ سریع جواب میدی 200
اسم هر کسی را اولین بار هر جوری بهت معرفی بشن همونجوری میگی و دیگه در گفتنشون تغییر و تحولی نمیدی حتی ب اصرار ما...
به فروغ جون میگی فروغ حالا طفلی فروغ جون گفت رادین بگو فروغ جون...
رادین:نـــــــــــــــــه جون نداره
پانته ا هم هر چی میگم آب نیست آ ..آخرشه میگی نه پانته آبــــــــــــــــ
اما دختر خاله بابا را من از اول بهت گفتم مهدا جون و شوهرشو عمو کسرا...
همه را با اسم کوچیک میگی به این دو تا که میرسی میگی مهدا دون و عمو کسرا...
چند شب پیش من و بابا برای اینکه تو زودتر بخوابی کنارت دراز کشیدیم...
رادین:بابا پتو تو بده من
بابا هم که کنار ادین دراز کشیده بود یعنی کلا تو تخت رادین بود...پتو را از روی من کنار کشید و انداخت رو خودش و رادین...
رادین:بابا مامان پتو داره؟
بابا:با خنده خودمون داریم دیگه مامان را بی خیال...
رادین اولش چیزی نگفت اما بعد از چند دقیقه بچم طاقت نیاورد و اومد روی من دست کشید( تو تاریکی مشخص نبود)ببینیم مامانم پتو داره...
وای که عاشقتم عشقممممممممم
بعد رادین رو به بابا کرد مامانو میخوام.مامان دوخترمه تو هم باباشی......
خلاصه دیگه بابا رفت و من پیش رادین بودم...دقیقه به دقیقه بابا میامد طرف رادین و بوسش میکرد و میگفت رادین من دوخترتم؟ رادین نـــــــــــــــــــه مامان دوخترمه ...تو هم باباشی...
خلاصه که بابا ول کن نبود رادین گفت بابا برو دیگه...تا بابا رفت..
رادین:آخیــــــــــــــش راحت شدیم...
بابا:
من:
رادین:
گوشی رادین سامسونگ قدیمی ا...گاهی اوقات با اون تلفن بازی میکنه...
حالا رو کرده به بابا :بابا گوشی من از این بازیهای گوشی شما را نداره ...روش نصب کن...
بابا:
دیروز دیدم یهو رادین ی چیزی از رو مبل برداشت و گذاشت دهنش...
مامان:رادین چی بود؟
رادین:تخمه بود...تخمه گِیِ کرد(گریه کرد) گفت بیا منو بخور رادین....
مامان:
روز عاشورا بود که رادین کلاه به سر میخواست بره بیرون...
فروغ جون:رادیننننن مگه برف اومده که کلاه کردی سرت...
رادین خیلی ریلکس...نه...اما بارون اومده...(قابل ذکره واقعا بارون اومده بود)
خلاصه که خودت جواب دادی و منتظر جواب دادن ما نشدی...
از بس که تو رفت و آمد به تهران از عوارضی رد میشیم...(4 تا عوارضی داریم تا اراک) و تو هر دفعه میپرسی اینجا کجاست؟چرا وایسادیم؟ که دیگه کاملا واقفی باید عوارضی وایسیم و پول بدیم...
بازی اینروزات این شده
وای که خیلی جالب بود مثلا زیر صندلی دکه عوارضی بود و ماشینها باید اونجا عوارض پرداخت میکردند...
اینم از پسر شیرین من روز قبل:
عکس برگردون توپ را برداشتی ...
ببین داری باهاش چکار میکنی...
بله داری فـــــــــــــوتبال بازی میکنی...
و در آخر که بعد از کلی دوندگی خسته شدی...
فداتتتتتتتتتتتتتتتت
پسرم اینروزا خاله ساره دنبال پیدا کردن اسمه واسه دخمل نازش...حدود 2 ماه دیگه دنیا میاد...
منم دیروز کلی تو اینترنت گشتم و چند تا اسم بهش پیشنهاد دادم...
اما خب فعلا ی اسم دل خودش و شوهرشو برده...
فریسا...میگه هم به فرخ میخوره و هم ساره...
به هر حال هر اسمی که داشته باشه ان شاا.. سالم دنیا بیاد و دوست خوبی واسه جنابعالی بشه...