رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 17 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

7 آذر- قهر نكن عشق من، قهر تو آتيشمه

1392/9/8 0:14
نویسنده : رضوان
1,056 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم

ساعت 8:30 شب رادین در حال تماشای فیلمهای خودش در لپ تاپ بغل بابایی خوابش برد....

ساعت 11 شب رادینم بدو بدو از تختخوابش پایین اومد از کنار بابا رد شد و بدو بدو با شادی اومد طرف من..

یکهو چشمش به من افتاد که پای لپ تاپ بودم...

بغض کرد و رفت کنار دیوار....

ریز ریز غُر میزد...

رفتم کنارش....قربون صدقه اش رفتم....

رادینم آب میخوایی؟

رادین:نـــــــــــــــه

.

.

.

یکهو با قهر رفت طرف تختخوابش...بغلش کردم که یکهو گریه کرد....

گفت شمارا دوست ندارم....شما را نمیخوام...

گفتم بابا را چی ؟میخوایی؟

رادین:نــــــــــــه...

از بغلم بیرون اومد و رفت تو تختخوابش....

بابا گفت بذار به حال خودش باشه .... خودش حالش که جا اومد میاد...

من نشستم پای وب....

اما دلم طاقت نیاورد....

چند دقیقه بعد رفتم کنارش...

گفتم رادین من دوخترتم ...منو دوست نداری...

رادین با بغض نـــــــــــــه

 یکهو رادین گفت کلاهتو در بیار ...دوختر من کلاه نداره...

بــــــــــــــــــــله تازه متوجه شدم که چون من بخاطر خیس بودن موهام روسری سرم بوده آقا رادین که کلا از روسری متنفـــــــــــــــــره...خوشش نیامده و تمام این مدت از این قضیه ناراحت بوده...

بعد از درآوردن روسری...

رادینم همون رادین همیشگی شد و اومد کنارم...

وای که چقدر برام سخت بود قهر کردن عشقم...هر چند ،چند دقیقه بیشتر نبود...

اما غم عالم به دلم نشسته بود...

رادینم نفسم دیگه هیچ وقت با مامان قهر نکن باشه؟؟؟

آشتی آشتی.....

کلاف دوسالگی ات را دست گرفته ام....تو هلش می دهی و من پشت سرت می پیچانم....گاه از دستم در می رود...اما می دَوم که گم اش نکنم....باز می گیرم دستم و باز می پیچم....

تو هرچقدر می خواهی دوسالگی کن..که به انتهایش نزدیک شدی...من هستم...خودسازی می کنم...می خوانم و گوشهایم را تیز می کنم....بهترین راه را از نظر مادرانه ام انتخاب می کنم و جواب می گیرم...با هم روزگار خوشی داریم...روزهای دانایی! که اگر ندانیم کلاهمان ...

رادینم! ما دوساله شده ایم...کمی کوچکتر از تو....تا درکت کنیم ، همراهت باشیم...ببخش اگر گاهی بزرگ می شویم و توی 2ساله را 20 ساله می پنداریم...دست خودمان نیست...بگذار به حسابِ آدمیزادی و جایز الخطا بودنمان!

دوساله ی مهربانِ...مهربانِ...مهربانم!

 

به وجودت افتخـــــــــــــــار می کنم...به حضورت می بالم ...به نفس هایت زنده ام ... به نگاهت معنا گرفته ام ...

 

و برای هر نفس تو
بوسه‌ای بنشانم به طعم ِ ...
هرچه تو بخواهی

نفسم به تو بند است
بند دلم پاره می‌شود که نباشی
انگشت‌هایت را پنجره کن
و مرا صدا بزن
از پشت آنهمه چشم

 

....

 

باش شیرینیِ عمرم!

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

راحله
8 آذر 92 7:45
عزیزمممم الهی من فدات شم بغض نکن خاله جوووونموای منم یه بار بغض هورادو دیدم جیگرم کباب شد...صدام بلند بو.د ترسید
رضوان
8 آذر 92 10:40
اللللللللللللللللللللللللللللللللللللهی قربون رادین با احساسم فدای قهر کردنت عزیز دلمممممممممممم خیلی دوست دارم
مامان بردیا
8 آذر 92 11:58
الهییییییییییییییییییییییییی.بردیا هم از روسری متنفره
مامان بردیا
8 آذر 92 11:58
_♥♥_♥♥آپم _♥♥___♥♥آپم _♥♥___♥♥_________♥♥♥♥آپم _♥♥___♥♥_______♥♥___♥♥♥♥آپم _♥♥__♥♥_______♥___♥♥___♥♥آپم __♥♥__♥______♥__♥♥__♥♥♥__♥♥آپم ___♥♥__♥____♥__♥♥_____♥♥__♥آپم ____♥♥_♥♥__♥♥_♥♥________♥♥آپم ____♥♥___♥♥__♥♥آپم ___♥___________♥آپم __♥_____________♥آپم _♥_____♥___♥____♥آپم _♥___///___@__\__♥آپم _♥___\\______///__♥آپم ___♥______W____♥آپم _____♥♥_____♥♥آپم
مامی
9 آذر 92 14:17
مامی قهرت و نبینه[خانواده گل]
مامان پارسا و پوریا
9 آذر 92 23:41
عکس العملش جالب بوده شیطونک
مامان پارسا و پوریا
9 آذر 92 23:42
متنت خیلی قشنگ بود
یک عاشقانه آرام
10 آذر 92 12:13
ای جووووونم عشقمممممم رادین خصوصی داری
مامان ترنم
10 آذر 92 13:12
ايييييييي جون به اين پسر ناز و شيرين.
الهه مامان یسنا
10 آذر 92 15:11
ای خدا چقدر این پسر حساسه و نازه. خاله جوه کاش شما بچه ها یاد میگرفتین که به جای گریه کردن مشکلتون رو بگید اینجوری ما هم بیشتر میتونیم کمکتون کنیم
کاکل زری یا ناز پریییی
11 آذر 92 16:32
ای ول بابااااااااااا چه پسر روشن فکری از روسری خوشش نمیادمامانی متن اخر نوشته ات رو خیلی دوست داشتممممممممم عالییییییی
عالمه مامان امیرحسین
11 آذر 92 16:40
آخی عزیییییییزم چه بامزه خوابیده از طرف من ببوووووووسشمنم عکسهای تولد پسریمو گذاشتم بدو بیا