رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

30 آذر--- بلندترین شب سال

1392/10/2 21:55
نویسنده : رضوان
384 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نفسم

عزیز دلم بابا ساعت 4 صبح امروز با اتوبوس رفت تهران...طفلک دوساعتم قم معطل شدن چون اتوبوسشون خراب شده بود...

شبم که شب یلدا بود اما خب ما تنها بودیم...

من و تو و مامی و خاله مهسا...آخر شبم خاله افسانه و پانته آ جون اومدند پیشمون...

مامی هدیه شب یلدا برای تو تلفن پو خریده بود ... که بذاریم داخل اتاق خودت و تو دیگه راحت بتونی با تلفن خودت با بقیه صحبت کنی...دستش درد نکنه

منم برات کلاه پلیس خریدم...

خیلی ذوقشون میکردی...

با اومدن افسانه جون و پانته آ میگفتی دست بزنید میخوام برقصم...ما هم دست میزدم و تو فقط دور خونه میچرخیدی و ذوق میکردی...

رادین اولین خرابکاریشو انجام داد...

دستاشووو

و بعددد

مثل اینکه تنها چیزی که نظر رادینو به خودش جلب کرده پروانه روی کیکه...

و مرحله دوم..

و موفقیت حاصل شددد...

آقا پلیس ما...

روز 1 دی هم دایی سهند که دو ماه آموزشی سربازیش تموم شده و در مرخصی بسر میبره...اومد دیدن آقا رادین مااااا

دایی سهند میگفت اینقدررررررررررررر دلم برای رادین تنگ شده بود که خدا میدونه...میگفت تو پادگان همه خواب نامزداشونو میدیدن و دلشون واسه نامزداشون تنگ میشد...

اما من فقط دلم واسه رادین تنگ میشد و همش خوابشو میدیدم...

بله دایی سهند اومد و بازم با یک کادو بزرگ واسه گلپسر ما...

بازم ما را خجالت داد دایی جون..

شبم رفتیم خونه مادر جون...امشب بجای دیشب مراسم شب یلدا خونشون برگزار میشد...

اونجا هم همش پیش عمو معین بودی و با موبایل عمو بازی میکردی...

اما خب جای بابا خیلی خالی بوددد...

رادین و مامان جونش و مادر جون...

و رادین کنار عصای مادر جون...

آخر شبم دیگه موبایل عمو معین بهش دادی و گفتی مامان بریم خونه با اسباب بازیم که سهند آورده بازی کنم...

ساعت عکسو ببین..نرسیده خونه شروع کردی بازی کردن...تا ساعت 2:30 هم مشغول بودی...

2دی- امروز با بابا داشتی تلفنی صحبت میکردی...بابا گفت به دایی سهند گفتی ممنونم...تو گفتی نه فردا میرم خونشون ازش تشکر میکنم...

امروز عصر بازم دایی سهند اومد دیدن تو...

و تو تا دایی وارد شد گفتی دستت درد نکنه...

بعد از مدتی دایی سهند گفت رادین فردا بیا خونمون باشه؟اما تو گفتی نه دیگه من که تشکر کردم....مشغول تلفن

مشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفنمشغول تلفن

یه چیز جالب...

قضیه لیز خوردن ماشینمون واسه تو شده سوژه ..هر جا میرسی با ذوق تعریف میکنی...

رادین: ماشینمون یهو لیز خورد و چرخش خراب شد و بعدش باطریش خوابید( در همین حین چشمهاشو میبنده)بعد آقاها هولش دادن یکهو باطریش از خواب بیدار شددد...

امروز خاله شمسی و مهدیه و ماندانا و سپهر و سهند اومده بودند خونمون...قضیه ماشین که برای صدمین بار تعریف کردی...رفتی پرده را کنار زدی و ماشین که تو حیاط بود را نشون دادی و گفتی ببینید..این ماشینمونه که لیز خورد...

قلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلبقلب

به قول سهراب:

کاش دانه های دلم همچو اناری پیدا بود...

تا می دیدی هر دانه هــــــــــــــــــــــزار دانه تو را دوست می دارد...

هر کجا باشی جایت سبز، لبانت پر خنده باد!

و مرا همین بس که دوستم داشته باشی...

مثل دیروز...

مثل امروز...

تا تــــــــــــــــــــــــــــه فردا...

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

آی چیچک
3 دی 92 16:29
عزیزم چقدرم بازم تعریف میکرده دلم میخواد غش کنم براش
شقایق(مامان ارشان)
3 دی 92 18:12
سلاااااااااااااااااااام عزیزم یلداتون مبارک. ای جانم باز این عسل خان شیرین زبونی کرده. چه تلفن خوشگلی. چه اسباب بازی باحالی... هردوش مبارک باشه عســـــــــــــیسم
پریسا
4 دی 92 0:33
سلام مامان رادین امیدوارم همیشه سالم و سرحال بااشین+بابای رادین مامان رادین واقعا وبلاگتون قشنگه مخصوصا گل پسرتون که عاشقش شدم/من 20 سالمه ویه موضوعی منو ناراحت کرده بود وقتی کارای رادین وشیطنت هاشو خودم بهتر شدم/ممنونم ازتون انشالله سایتون ازبالاسررادین کم نشه و رادین رو خدابراتون حفظ کنه یه اسپند براش دود کنید حتی خواهرم هم عاشقش شده هرشب یه کم میخونم میرم میخوابم رادین جون امیدوارم پسربزرگی بشی و زحماتاته بابا و مامانتو یه کوچولو هم که شده جبران کنی/رضوان خانوم من اهل تبریزم و خیلی خوشم اومد که رادین به ق میگفت گ البته من که فارسی حرف میزنم دقت میکنم ق بگم دراخر خیلی دوستتون دارم شما یه مامان عاشق و مهربون یه همسرفداکار و دلسوز هستی همیشه موفق باشی و مهربون بووووووس رادین جون/راستی اسم خواهر منم مهساس خیلی اون قسمت های مهسا دووون رو دوست دارم خدافس خوشگل پسرومامان مهربون
رضوان
پاسخ
ممنون از لطفتون دوست عزیزم...بازم بهمون سر بزن
مامان ترنم
4 دی 92 8:17
مبارك باشه رادين جون . چه كادوهاي قشنگي گرفتي عزيزم.
مامان برديا
4 دی 92 17:38
واي چقد شيطوني تو عزيز دلمپسره ديگه...عاشق هيجان
زهرا مامان ایلیا (شیرین تر از عسل )
5 دی 92 5:47
دو تا چیز که توی چرخش زمین نه تموم میشه و نه تغییر میکنه، یکیش شکوه تولد عیسی مسیحه و یکیش عشق دوست به دوسته! اپم
الهه مامان یسنا
5 دی 92 13:23
شیطون بلا خیلی دلم برات تنگ شده ها..
مامان امیررضا
5 دی 92 13:47
مبارکت باشه رادین جونم. دست دایی دست درد نکنه.
مرجان مامان آران و باران
5 دی 92 16:15
یلداتون با تاخییر مبارک عزیزممممممممممممم همیشه به مهمونی و شادیییییییییییییییی خوش باشید رضوان جونمم کادوی خوشگلشم مبارککککککککک
مامی رها(مامان زهرای سابق)
5 دی 92 21:02
کادوهای خوشگلت مبارک رادین جونم
رضوان
6 دی 92 13:06
فدای رادین عزیزممممممممممممممم
مامان پارسا و پوریا
6 دی 92 15:24
چقدر بامزه است رادین جون. هم تشکر کردنش هم ماجرا تعریف کردنش!