6 اسفند - خانه تکانی
سلام نفسم
پسر گلم ما هم این روزا مشغول خونه تکونی هستیم...
و تو هم در این امر خطیر سهم بسزایی داری
بله مامان وسایل را جابجا میکنه و چند دقیقه بعد ی نگاه به پشت سرش میندازه و میبینه آقا رادین لطف نمودند و باز هم وسایل را سر جای قبلیشون قرار دادند...چون فکر کردن که اینجوری زیباتره ...
اسکوتر و فرغون و ماشینهای رادین باید در جای همیشگی خودشون وسط سالن خونه جای داشته باشند و لاغیررررر...
در این عکس هم چون رادین ما تحت تاثیر تمیز کردن ظروف داخل بوفه توسط مامان قرار گرفتند...نهایتا تصمیم گرفتند که اسباب بازیهای خودشونم در بوفه به ی طریقی جای بدن....
نمای نزدیک....
و بعد هم نتیجه کارشون با افتخاررر نشون مامان بدن...
و منتظر یه قدردانی درست و حسابی از طرف مامان بشن البته....
و در این امر خطیر رادین به شیشه شو علاقه وافـــــــــــــــری داره...
میگم علاقه یعنی ته ته علاقه ها...
اسپری را میگیره دستشو هر جایی که فکر میکنه کثیفه میپاشونه...ی شیشه رایت در این راه تموم شد...
واسه همین آب تو ی شیشه خالی رایت ریختم و دادم دستش تا با خیال راحت گلها را آبپاشی کنه...
دیروز که خونه مامی بودیم رادین طبق معمول داشت ماشین بازی میکرد و دور خودش میچرخید...
یکهو ایستاد و با تعجب میگفت چی شد؟؟؟ چی شد؟؟؟
گفتم هیچی مامان...
گفت: چرا خونه چرخید؟؟؟
و ما متوجه شدیم اقا رادین برای اولین بار با سرگیجه آشنایی پیدا کردند....
هر قدر هم که بهش میگفتم مامان جان چرخیدی سرت گیج رفته...اما باورش نمیشد و میگفت ...چرا خونه چرخید پس؟؟؟؟
و عصر هم پسر ما در اپارتمان مامی را باز کرده بود و مشغول تماشای بچه های همسایه ها که از مدرسه برگشته بودند شده بود...و بادیدن هر بچه ای داد میزد...نی نی ســـــــــــــــلام....اسمت چیه؟اون بچه هم که رادین را خیلی کوچولو میدید ی لبخندی میزد و میرفت...پسر منم ناراحت میشد...تا اینکه مامان هم وارد صحنه شدو به هر نی نی که جوابشو نمیداد گوشزد میکرد که نی نی اسمتو به پسر ما بگو...وقتی هم نی نی اسمشو میگفت رادین ما هم داد میزد اسم منم دادینه....
خلاصه که کلی پسرم سرگرم نی نی ها شد...
بعدش که داشتیم برمیگشتیم خونمون...پشت ویترین ی مغازه ایستادیم ...ی دختربچه 7-8 ساله هم اونجا بود..بعد چند دقیقه رفت...رادین رو به من کرد و گفت چرا نی نی اسمشو به من نگفت؟؟؟
گفتم خب مامانی شما ازش سوال نکردی که...
یکهو رادین داد میزد نی نی اسمت چیه؟؟؟
و نی نی هم که دور شده بود صدای پسمل ما را نشنید و رفت...
بازی شبها در تختخواب رادین عوض شده ...
این شبها رادین با یه ملافه کوچولو در دست و البته یه ملافه هم میده دست باباش ...منتظر مامان میشن ...تا مامان بیاد و در تاریکی که چشمهای مامان درست نمی بینه با بابا گوله برفی(ملافه) پرت کنن طرف مامان
و هر قدر صدای اعتراض مامان بلندتر باشه ...صدای خنده های پسر من و البته باباش بلندتره...
بچم موقع خواب یه برقی تو چشمای خوشگله هست و با ذوق با بابا جونش میگه بابا بریم گوله برفی بازززی....
و بعد از بازی گوله برفی...
میاد وسط تخت و به باباش میگه بگو دادینه منه... و به منم همینو میگه...و ما باید رادینو از دو طرف بکشیم طرف خودمون ..و بگیم رادین منه...تا اقا رادین ببین ه چقدر هوادار و خواهان دارن و کــــــــــــــلی ذوق کنه....
و آخرشم خودشو از تو دستهای بابا به زور بیرون میکشه و میاد پیش منه و میگه دادینه مامانم هستم...
و مامان:
و بابا:
دل تکونی از خونه تکونی واجب ترِه
دلتو بتکون
از حرفا
بُغضا
آدما
دلتو بتکون از هرچی که تو اين يک سال ...
يادش دلتو به درد آورد
از خاطره هايی که گريه هاش بيشتر از خنده هاش بود
از نفهميدنِ اونايی که هميشه فهميديشون
دلتو بتکون از کوتاهی های خودت
اگه با يه
"ببخشيد! من هم مقصر بودم" يکی رو آروم می کنی
آرومش کن
دلتو بتکون.. يه نفسِ عميق بکش
سلام بده به بهار
به اتفاقای خوب...