2 فروردین..... سه سال شدنت مبارک...فرشته بهاریم....
سلام سلام صد تا سلام....
هزار و سیصد تا سلام...
به گل سه ساله من....
امروز روز تولدت بود گلم...
شام همه خاله ها خونه مامی دعوت بودند...
بعدشم مراسم جشن تولد رادین جونی برگزار شددد...
آقا رادین ساعت 8و نیم شب در یک عملیات انتحاری گفتن که خیلی خسته ام و تشریف بردن رو تختشون و به دقیقه نرسیده در اوج ناباوری ما خوابش برررد...
خلاصه مهمونها اومدن کللللی سر و صدا بود...اما رادین تکونم نمیخورد...
شام هم صرف شد و اقا رادین ما هنوزم خواب بود...
تا اینکه بالاخره با تلاش دوستان رادین خان ساعت 10 بیدار شد....
و مراسم برگزار شد...
خدا را شکر همه چیز عااالی بود...و خیلی خوش گذشت....
بریم سراغ عکسهاااا....
رادین خان منتظر کیک هستندددد....
ووووو
کیک آورده شدددد...
رادین جونی در حال فوت کردن شمع ....
و بقیه عکسهاااا...
و اماااا...لهی فداش شم که ناراحته خاله مهسا داره تیر میخوره..
گیفتهای تولد....
تقویم رادینی...
و عکس رادین....
و اما
یه تولد دیکه هم برای رادین گرفته شد....
خونه عمو شهاب...
با حضور مامان جون و بابابزرگ و عمو مسعود....
و ایندفعه کیک تولد مامان پز بود البته با نظارت کاااا مل رادین....
و...
....
کادوهااای تولدددد...
دست همگی درد نکنه...
خدایا من در این کودک خلاصه شده ام....دیوانه اش هستم...همین کودکی که آمده است تا یادم بیاورد عظمتت را....همین کودکی که مرا به تو نزدیک تر کرده...هر حرکت نویی که انجام میدهد شکرانه اش برزبانم جاری میشود...بالندگی اش, قدرتت را به رخمان میکشد...و آیتی است برایم از سوی تو!
به خودت میسپارمش و ایمانت دارم....توکل میکنمت...و میدانم نگهدارش هستی...دلم به تو گرم است.
خدایم سال نو باز هم کنارم باش... کنارش باش......مثل همیشه...
تقدیرش پر از شادی و نیک بختی....
و این سه سال ...چه زود گذشت اما نیک...
......سخت اما شیرین......