2مرداد-40 ماهه من...
سلااااام نفس من
گلم امروز 40 ماهه شد...
40 ماهه شدی همه زندگی من و بابا...
400 ساله بشی زندگی من...
رادین 4 روزه...
رادین 4 ماهه...
و اما....
رادین 40 ماهه...
اینم ژست جدید رادینه...
که خودش یاد گرفته...بدون اینکه بهش بگیم چکار کنه....
رادینی بی حوصله ...در حین تماشای کارتون...
و فقط وقتی شمع روشن میشد...یکهو رادین به خودش می اومد و سریععع شمعو خاموش میکرد...
به مناسبت 40 ماهگی رادین ما تصمیم گرفتیم کیک درست کنیم...
رادین هم که مثل همیشه در این امر خطیر کمک بسزایی داشت...
پست بعدی به مراحل درست کردن کیک رادینی اختصاص داره...
و اما رادین که در حال تماشای کارتون از شبکه پویا بود...به هیچ طریقی راضی نمیشد واسه یک لحظه دوربینو نگاره کنه...
ضمنا شمع 4 هم خونه نداشتم...راستش با زبون روزه حال بیرون رفتن و خریدن شمع هم نداشتم...واسه همین یه شمع 4 درست نمودیم...
پسر 40 ماهه من اینروزا همه چیز براش سواله...
وای که نمیدونی چقدررر سوال میکنی...
تو تلویزیون یکی گفت لعنتی...
تو هم تکرار پشت تکرار...منم گفتم پسرم میگه...نَ نَ ایی...یعنی مامانی...حالا این پسر منه که مارا مورد لطف قرار میده و این کلمه را برای ما هم بکار میبره و میگی خب یعنی مامانی دیگه
و اما امروز بمناسبت 40 ماهگی رادینی...من و بابا و رادین رفتیم آتلیه عکسهای سنتی...
و چند تا عکس خانوادگی با لباس و دکور سنتی انداختیم...
خودم که خیلی خوشم اومد...
قرار شد یه مبلغی بگیره و فایلشو رو فلش بهمون بده...
فردا عکس آماده میشه...
اما خب من یواشکی چند تا عکس در حین حاضر شدن از رادین انداختم...
تاریخ دوربین یکروز جلوترو نشون میده...یادم رفت تنظیمش کنم...
عکس بالا...
بابا به رادین گفت برو کنار سماور تا ازت عکس بندازم...
بچم پشت به دوربین وایساده...
این متنو خیلی دوست دارم...
خانه های قدیمی را دوست دارم
تاریخ در آنها به زیبایی در حرکت است
همه چیز عمر دارد
حرف دارد
برکت دارد
تکنولوژی آن ها را له نکرده
یاغی گری های مدرن تغییرشان نداده
هنوز حیاط هست
حوض است
کوزه هست
قناری می خواند
ماهی شنا می کند
دیوارهای اتاق های کوچک
مهمان جمعیتی زیاد است
سفره ها گسترده اند
نه دو نفره
نه چهار نفره
صدای پیرها شنیده می شود
حضورشان برکت خانه است
کوزه ها مملو از ترشی
دیگِ کوچک مفهومی ندارد
نذری پزان به راه
همسایه حق به گردن دارد
دست ها صدا دارد
درختان نفس می کشند
باغچه هنوز آرزو نشده
زیرزمین انباری نیست
حیاط را بالکن نمی خوانند
باران در خانه می بارد
ایوان زیر حصیر
چایی همیشه دم است
روی سماور
توی قوری
درِ خانه همیشه باز است
مهمانی ها دلیل و برهان نمی خواهد
غذاها ساده و خانگی است
بویش نیازی به هود ندارد
عطرش تا هفت خانه می رود
کسی نان خشکه ندارد
نان برکت سفره است
مهمان ناخوانده آب خورش را زیاد می کند
دلخوری ها مشاوره نمی خواهد
دوستی ها حساب و کتاب ندارد
سلام ها اینقدر معنا ندارد
سلام گرگی وجود ندارد
افسردگی بیماری نایابی است...