30 آذر-دونه انار من
سلام دونه انار من
یلدات مبااارک نفسم
روز 30 اذر و ما با برف شروع کردیم..اولین برف سال 93 بخاطر شب یلدا بارید...اینم از لطف خدا....
شب یلدا ما اراک بودیم اما بابا تنها تهران بود...چون باید فرداش میرفت سرکار...
مامی اون شب همه خاله های منو خونشون دعوت کرد...
اینم کادوی مامی به رادینی ما به مناسبت شب یلدا...
البته این سومین ست لوازم پزشکیه که تا حالا داشتی...
و کادوی مامان و بابا به رادین جونی...
و رادینی کنار میز شب چله...
فدای اون ژستت بشم..خوش تیپ مامان...
وقتی خاله ها اومدن...
تو به دختر خاله من پانته آ جون گیررر دادی که باید حتما کنار من بشینی و با هم عکس بندازیم...
از تو اصرار و از اون انکار...
تو عکس بالایی هم همش حواست پیش پانته آ بود...
و البته خونه مادرجون بابا هم مراسم برگزار میشد منتها اخر شب....
ما هم شام را خوردیم و بعد بابابزرگ اومد سراغمون و رفتیم خونه مادرجون...
خلاصه که حدودای ساعت نه و نیم بود که از همه خداحافظی کردیم و رفتیم خونه مادرجون...
رادین در حال نوش جان کردن بستنی خونه مادر جون...
ساعت 1 و نیم بود که برگشتیم و تو تا وارد خونه شدی و اثری از مهمونها ندیدی...زدی زیر گریه که بقیه کوشن؟؟
چرا رفتن؟؟
خلاصه که توقع داشتی همه تا برگشتن تو ،توی خونه منتظر باشن...
اینجا خوشتیپ خان معترضن که چرا مهمونا نموندن...
و ناگهان عصبانیتشون از حد میگذره...و ...
به آنهائى که دوستشان داريد بي بهانه بگوئيد :"دوستت دارم."
بگوئيد: در اين دنياي شلوغ سنجاقشان
کرده ايد به دلتان.
بگوئيد: گاهي فرصت با هم بودنمان کوتاهتر از عمر شکوفه هاست.
بگوئيد: بودن ها را قدر بدانيم، نبودن ها همين نزديکى است...!
هزار ساله بشی نفس من....