سلام گلم بذار از روز 21 برات تعریف کنم ،که بابا قرار بود از سرکار بیاد اراک پیشمون آخه چهارشنبه و پنجشنبه تعطیل بود. بابا ساعت حدود 7 میرسه ترمینال که با صفهای طولانی واسه خرید بلیط مواجه میشه و کلی معطل میشه تا بالاخره ساعت 10 سوار اتوبوس میشه اونم روی صندلی کمک راننده.حدود ساعت 2 بابا رسید که تو خواب بودی . تو خواب کلی بوسیدت و گفت چقدر دلم واسش تنگ شده بود. راستی فریما کوچولو هم عصر سه شنبه اومد خونمون اونم مثل تو راه افتاده بود و کلی لاغر شده بود..این دفعه تو مثل دفعه پیش که در مورد اسباب بازیات کلی سخاوت نشون میدادی و اصلا واست مهم نبود که دست فریما ا.نمیذاشتی عروسکتو که خودت ماهی یکبار هم بغلش نمیکنی را فریما بغل ک...