8 آبان - بالاخره اسکــــــــــوتر
سلام نفسم اینروزا هم با تو میگذره...با شیرینیات.... بریم سر اصل مطلب بله اقا رادین ما هم بالاخره اسکوتر دار شد... وای که نمیدونی هر موقع تو تلویزیون یا بیرون کسی را میدید که سوار اسکوتر یا اسکیت ا چقدر اصرار میکردی مامان برام میخری؟؟؟ منم میگفتم بله بذار بزرگتر بشی.... تا اینکه چند روز پیش این کتابتو آوردی تا مامی برات بخونه... و این کتاب تو رو به آرزوت رسوند... چون با دیدن اسکوتر به مامی گفتی از اینا برام میخری.... و از اونجایی که مامی نمیتونه دل تنها نوه اشو بشکنه گفت بله که میخرم... هر چقدر من گفتم مامان بذار واسه بعد...اما مامی گفت من به بچم ...