8 اذر - اینروزا
سلام قند عسلم... اینروزا هم میگذره و خبر خاصی نیست... این چند روز آخر بارون حسابی میبارید و خدا را شکر هوا خوب بود...اما ما کلا خونه نشین بودیم... دیروز یکی از دوستان دوران دانشگاهم اومدن خونمون...یه پسر گل داره کلاس سومه... تو و امیرحسین کلی با هم دزد و پلیس بازی کردید... تا اینکه بینتون مشکل پیش اومد و با هم اختلاف پیدا کردید... و دیگه امیرحسین راضی نشد با تو بازی کنه...هر چقدرم تو اصرار کردی که عب نداره بیا بازی...امیرحسین قبول نکرد و رفت سراغ درس و مشقش... منم واسه راحتی تو و امیرحسین...تو را بردم تو هال و برات کارتون گلبولهای سفیدو گذاشتم... آخرشم که میخواستن ب...